تا به تولّــی دوست بر پَـرم از آشیــان
کس دیگر این روح من ننگردش درجها ن
مرغ فضایــی بُوَد رو به فضـــا می رود
چون کـه زِ اوج فضــا آمده در این مکان
٭٭٭
بـی خبـران بشنویـد، صـد خبر آورده ام
هـر خبــر آمد زِ دوست به ز هزاران نعـم
هر خبر دوسـت را بر تو نوشتــم بخوان
طبق به گفتاردوست،نی به زیاد و نه کـم
٭٭٭
ما را نظـر این بود رهت راحت ما شــد
آیـا چه سبب بود که آن آفـت ما شــد
یارب نظــر ما و ره امــر تو دور است
آن علت دوری اش چه بود و ز کجا شــد
٭٭٭
هر کسی بر حق شناسی گر دلش شیدا بُوَد
از ضمیـرش حق شناسی در جبین پیدا بُوَد
نور حق را هر که بشناسد توان پیـدا کنـد
از ضمیرش وز دلش وز دیده اش بینا بود
٭٭٭
هر کار تازه ای که به دوران پدیـده شـد
منحل زِ هر خسارت دوران ندیــده شـد
فکر بشـر به هر چه رسـد باز کوته است
صد کارها بُوَد که بر آن کـی رسیده شـد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 فروردین 1401 13:57
سلام ودرود
حسن مصطفایی دهنوی 25 فروردین 1401 22:43
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید