رو به فلک مـی رویـم ،مـا به تولـی دوست
رفتــن مـا همــره صحبـت اعلای اوست
کوشش ما جملـگی در پـی امـرش بُـوَد
کوشش جمع بشــردر پـی معنــای اوست
٭٭٭
منم بینا بصـرگردم که چشمم وا کنم روزی
بـبینم در غلط رفتـم زِ سودای زر اندوزی
قناعت پیشه می سازم که روزم نیکتر گردد
زر و زیور نـمی آرد برایم روز بـهروزی
٭٭٭
هر آن حرف نکو گفتم برادر گر بیـاموزی
تـو از حرف نکوی من هنرمندی بیاندوزی
هنـر گر بیشتر داری ، شعورت بیشتر گردد
شعورت گرفزون شد،شودنامت نکو روزی
٭٭٭
من از دَمـی کـه به عهـد خـدا کمر بستــم
خـدا گواه بُـوَد عهد خـود کـه نـشکستــم
هـزار صـدمــه بدیــدم زِ مـردم دنیــا
ولــی بـه عهـد خداونــد منتـظـر هستــم
٭٭٭
داد از دَمی که ضجر جهان رو به من کند
این سر و دست من، به در از پیراهن کند
ضجر جهان ، همیشه به من ضربه می زند
تا جای پیراهـن به بـَرِ من کفـن کند
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 04 خرداد 1401 10:55
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 05 خرداد 1401 07:24
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین
سکینه شهبازی 08 خرداد 1401 09:15
سلام و درود زیبا و عالی است
حسن مصطفایی دهنوی 19 خرداد 1401 07:03
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر و بانوی گرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین