ره دین سخـت می گردد به کارت
در آرَد آن دمـار از روزگارت
نـشایـد راحت و آسوده باشــی
همیــن باشــد ره پروردگارت
٭٭٭
بـبین آدم در آخـر روزگارت
در آرَد روزگــار آخـر دمارت
به خاک آخر نهـد این پیکرت را
به باد دهــر بـسپارد غبارت
٭٭٭
تقلب که از راستـی شــد جـدا
تقلب نـباشـد بـه راه خــدا
حاجتــی دارم بَـرت پروردگار
حاجتــش بنمــا روا زیـن بینــوا
٭٭٭
سنگ تراشی بود ، سوی کوی طور
سنگ تراشی کرد و گفتـا یا غفـور
حاجتــی دارم به نزدت ای خـدا
کـی من از درگاه تو رفتـم به دور
٭٭٭
ای خـدا آخـر مرا آری به گـور
گـور من کی باشـد از ملک تودور
ای خـدا در گــور نزدت عاجزم
کـی به دربـار تو آوردم غـرور
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 08 خرداد 1402 12:29
.مانا باشید و شاعر
حسن مصطفایی دهنوی 09 خرداد 1402 07:10
درود ها استاد
لطف دارید