« دام فنا »
هر بی خبری را ،غم از ایام جهان نیست
چون فاقد این مسأله باشد ، نگران نیست
ایام جوانی که همش کبر و غرور است
از غصه ی پیران جهان بین، نگران نیست
این مسأله ظاهر بُوَد از مردم دنیـا
هر کس که نـدانست، زِ دنیا نگران نیست
هر کس که به دنیا ره سودی به نظر دید
بر سود خودش بود و به فکر دیگران نیست
ای وای بر این سود جهان،هرکه از آن بُرد
گمراه شد و واقف2 اسرار جهان نیست
آن فکر سر ما که بُوَد رهبر انسان
صد حیف،همان در سر ما در طیران نیست
دنیا چو قفس گشته بر آن مرغ فضایی
این مرغ قفس بیند وفکرش به کران نیست
ای وای بر آن آدم دیوانه ی مغـرور
اینها همه می دید وبرایش یک نشان نیست
فریاد بـر آرید ، از این دام در آئـید
این دام مگر دور شما،سخت گران نیست
در وادی این دام فنا ، تا که فُتادیم
لازم دیگر از گفتگو و بحث و بیان نیست
دنیا چو نگین است وچه زیبا وقشنگ است
زیبا طلب از دام خوشت را نگران نیست
ای قافلـه سـالار ره وادی عقبـی
همت زِ تو خواهیم ،زِ ما تاب و توان نیست
از معنـی تکراری این مرحلـه گفتیـم
گفتند به تکراری اش حاجت به بیان نیست
دیگر حسن این گفته تمام است به لجوجان
بگذر زِ لجوجان،اگر آن خود نگران نیست
٭٭٭
1- خود پسندی 2- مطلع – دانا
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
فاطمه اکرمی 18 مهر 1397 19:49
درود استاد
امید که هرگز کبر و غرور و نگرانی و ناراحتی
به هیچ دلی راه پیدا نکنه
امین
درودها