« مار دو سر »
این چه جنگی است،که بر گِـرد بشر می بینم
بر تمام بشـر این جنگ ، خطر می بینم
ورطه ی جنگ به دنیا،چه عجب پُر خطر است
دَمبدم ورطه ی آن ، پُـر زِ ضرر می بینم
دانش آموز بشـر ، دانـشی آورد زِ نـو
سـر بـی دانش آن ، کله ی خر می بینم
عجب این است،که جنگ همه بر سودس و پول
سود و پول همه را ، من به هدر می بینم
جنگ با توپ و تفنگ است و زِ خمپاره و مین
از همین ها ، همه جا زیر و زِ بـر می بینم
نوجوانـی به در حنجله ی صلح نـگفت :
عروس جنگ ، در آن حنجله نـر می بینم
اختلافـی بـه میـان آمـده از معتقـدات
زِ اختلافش جهان را،همه پُر شور وشرر می بینم
حرف دینداری ودین هست،ولی دین به کجاس
رزق دینـدار ، من از خون جگـر می بینم
جنگ دنیا ،که چنین حلقه زدس دور همه
زهر این جنگ ،چو یک مار دو سر می بینم
آفت خرمن ملت بُوَد این جنگ و جدال
ملت اَر بـی خبرس ، من زِ خبـر می بینم
مادری نیست ،که طفلی نـفرستاده به جنگ
در فراقـش2 همه را دیده ی تـر می بینم
داد و فریاد بلند از دو وَرس3 بر سر جنگ
خطر جنگ ، من از بهـر دو وَر می بینم
جنگ بر دین نَـبُوَد ، جنگ به دنیا بُوَد این
گر بـپیچن به همش ، دین به در می بینم
جنگ تحمیلی است ، این ره دنیا سـر ما
راوی اش از ره بحرین و قطر می بینم
ماتم اینجاس ، که رأی همه باشد ره جنگ
راهش این نیست و از دید بصـر می بینم
رأی صاحب نظران،در همه جا صلح و صفاس
جنگجویان را ، بی خبر از اهل نظر می بینم
آدم بی خرد از جنگ کسی خسته نـشد
گـر خِـرد در ره جنگ است ، هنر می بینم
دُر و گوهر چو بهم خورده شود ، خُرد شود
شیشه ی سالم ، بهتـر زِ گوهر می بینم
مردم از بهر چه می جنگن و منزلگهشان
کامسرایی4 که آن را به دو در می بینم
داد و فریاد وطن سوختگان را من از آن
آتش موشکی ، مردم بی دین و بصر می بینم
خرمین شهرس و اهوازس و مشکین شهر است
از همه سوختگان ، سوخته تـر می بینم
شورویها به همین جنگ ،کنند فتنه و فوت
آمریکا و رُم ،به همین جنگ گذر می بینم
دو سر جنگ،که از شرقس و غرب است به ما
اینچنین جنگ ،چو یک تیغ دو سر می بینم
داد و فـریاد از این گـردشِ ایام مـکن
داد و فریاد تو را ، بی سود و ثمر می بینم
فـرّ5 این جنگ زِ دین است ، نه فرمان نبرد
پسـران ، گوش به فرمـان پـدر می بینم
فتح این جنگ ،زِ خلاق به هـر وقت سحر
فتح این جنگ ، در آن اشک سحر می بینم
خاک ایرانـس و آن ملت و آن خاک عراق
از همین جنگ میان ، خاک به سـر می بینم
عارفـی گفـت : بـرادر ره تدبیـر بـجـو
گفتم: آن راه نـجُستم ، نه اثـر می بینم
خلق ایرانـن و آن خلق حجاز ، همچو پسر
دین این هـر دو پسـر ، دین پدر می بینم
دین به فرماندهی ، یک نفـر آمد به میان
من به فرمان هـزار و یک نفـر می بینم
دین و آیینه ی دین ، از ره صلحس به صفا
از ره جنگ در آن ، زنگ کدر می بینم
رأی من این بود ،هر کس که خیانت بکند
راه آن را به یقین ، سوی سقـر2 می بینم
فتح این جنگ ، گر از ما نـشود وای به ما
حد ایران همه جا ، بی حد و مَـر3 می بینم
با وقار است ،کسی کز ره دین صلح کند
چهره ی سبـزش و دریای خزر می بینم
ای خـدا گـر تو عنایت بـکنی ،بـر سر ما
سـرِ صدام لعیـن ، زیـر تبـر می بینم
بارک الله! حسن این شعر تو بسیار نکوست
من همین شعر تو را ، مثل شکر می بینم
٭٭٭
1- اگر 2- دوری- جدایی 3- دو طرف 4- کاروانسرا 5- شکوه
1- زنگار - چرکی 2- دوزخ 3- حد و مرز
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
دادا بیلوردی 23 مهر 1397 20:46
درود بر جناب دهنوی
بهره مند شدم از احساستان
.
از صدای تیرها
لال و کر، اندیشه و تدبیرها
جانِ هم افتاده فرزندانِ آدم (ع) باز هم
سُست و بی تأثیر پندِ پیرها
در پی ِ درگیرها
*
ای برادر این جهان
جای نفرت گشت بر ما طفلکان
بازیِ مـا تحتِ هـر عنوان و اسم و رسم ها
ناتـوانی کـاشت بـــر افتـادگان
حاصلش رنج و زیان
*
مرگ راه افتاده است
بــــــر یتیمانی مسلسل داده است
ای بــــــــرادر، جدّ مـــا تدبیرِ خونریـزی نداشت
مسلکش صاف و زلال و ساده است
مهدِ هر آزاده است
*
دست بردار از ستم
دیـده ام قدّ محبت از تــــــو خم
دست بــــردار از فتن ، از آتشِ کبر و غـرور
عمر کوتاه است و مهلت راست کم
عشق در حال عدم