« فتوح روح »
ساقی بیا و این قدحم3، پُـر گلاب کن
دور زمان درنگ نـدارد ، شتاب کن
پابست مِـی زِ ساقیم ، امروزه مـی بیار
زآن مـِی دوباره هستی ملکم خراب کن
ساقی4 بیار باده5 ،که خوابم نـمی برد
از باده ی صفا ،تو دو چشمم به خواب کن
از فُرقت6 تو، خون دلم موج می زند
دست وسرم،به رنگ همین خون خضاب کن
آب بقاء ، برای من امروزه خوش تر است
زآن آب با صفا ، تو دو چشمم پُر آب کن
جامم شکست ،جام دیگر کن بمن عطا
پُـر تـر زِ اولش زِ می صاف و ناب کن
کشتی من شکست، به ساحل نمی رسم
بر جای کشتی ام ، تو سوار حباب کن
دستـم نـمی رسد که بیایم به نزد تو
نـزدم بیا و فارغم از اضطراب کن
ساقی بـترس ، از شرر و قهر کردگار
رحمی بر این ضعیف،تو کمتر عذاب کن
اینها که در مدار تو بود است ساقیا
شکر و سپاس آن شه مالک الرقاب1 کن
یارب فتوح روح ، طلب کرد حسن زِ تو
این مرغ روح من،تو برون از عِقاب2 کن
٭٭٭
3- کاسه ی بزرگ 4- شرابدار– پیر کامل 5- شراب – نوشدارو 6- جدایی
1- خداوند گردنها – مهتر افراد 2- شکنجه – عذاب
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
سعید فلاحی 03 اردیبهشت 1398 12:56
درودتان
احسنت شاعر جان
موفق و موید باشید انشاالله
حسن مصطفایی دهنوی 04 اردیبهشت 1398 06:38
درود ها
نظر لطف شماست
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:35
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.