باغبان!بی تو بهار،افسرده است
همه گویند زمستان طی شد
همه گفتند بهار آمد و وقت گل و عیش و می شد
چه بهاریست ولی!؟...
چه بهاریست بهاری که در آن باغ و گلستان و چمن یخ زده است
چه بهاریست که پژمردگی از چهره ی گلهای ترش لبریز است
چه بهاریست که در موسم آن
بلبل نغمه سرا خاموش است
چه بهاری است که از خوان غزلهای پر از بارش ابر ثمرش
چشمه ی گلشن گل، پاییزی است
چه بهاریست که در غیرت آن
همه مرغان وطن خاموشند
چه بهاریست که تنها جغدان
عرق شبخوانی و غم نامه سرایی دارند
و فقط زاغک دزد و روباه
حق شاهی و خدایی دارند
چه بهاریست که گلهای ترش
عرصه جلوه گری شان تنگ است
و قناری تنها...
در قفس،حق غزلخوانی و تا اوج،رسیدن دارد
چه بهاریست که شبگیر و شباویز وطن
در دل نغمه حق،هر دو فراموش همند
چه بهاریست که پروانه ی آن
در دل آتش یخ بسته ی خود زندانیست
چه تب آلوده بهاریست،بهاری که دلش یخ زده است
چه تب آلوده بهاریست بهار وطنی-
که در آزادی خشم و تب گرداب زمستان وطن
بسته و لال،اسیر غم سرگردانیست
باغبان! بی تو بهار افسرده است
باز آ، گلبن و باغ ثمرت،پژمرده است
کاروان گل و می،دلمرده است
باغبان!بی تو بهار، افسرده است
باغبان!بی تو بهار، افسرده است
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 17 آبان 1399 11:33
درود بزرگوار ا
کاویان هایل مقدم 17 آبان 1399 15:43
قلمتان نویسا
محمد رضا درویش زاده 19 آبان 1399 13:37
درود بی کران احسنت
علی احمدی 20 آبان 1399 04:28
دروتان باد استاد والاقدر بسیار زیبا