3 Stars

آهو بره

ارسال شده در تاریخ : 23 امرداد 1400 | شماره ثبت : H9417852

آهو برِّه
دلی را می برد چشم سیاهی
گل نورسته ای رخساره ماهی

نشانده پرتو گلبرگ خورشید
به روی کاکلی تاج و کلاهی

به عطر سیب سرخ نازنینی
شمیمی می فشاند گاه گاهی

درون غنچه ی لبهای خشکش
نمانده ناله در سودای آهی

در آنسوتر کنار خیمه گاهش
نشسته در تماشا پادشاهی

که ای نو باوه مظلوم بابا
ندارم غیر تو پشت و پناهی

بیا تا گیرم ات ای جان در آغوش
تو هستی روی دستانم گواهی

که ای قوم ستم، اصغر ندارد
به نزد حضرت یزدان گناهی

بگیرید از من و سیرش نمایید
رهانیدش مگر از این تباهی

در آنسو حرمله زیر گلو را
نشانی کرده با تیر نگاهی

چه آهو بره ای را دیده یارب
در آغوش امیر بی سپاهی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 85 نفر 121 بار خواندند
امیر عاجلو (23 /05/ 1400)   | علی احمدی (25 /05/ 1400)   | محمد علی رضا پور (25 /05/ 1400)   | علی معصومی (25 /05/ 1400)   | علیرضا خوشرو (26 /05/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (23 /05/ 1400)  علی احمدی (25 /05/ 1400)  
تعداد آرا :2


نظر 3

  • امیر عاجلو   23 امرداد 1400 20:39

    درود بر شما rose

  • محمد علی رضا پور   25 امرداد 1400 06:34

    سلام
    اجرتان با امام حسین، جناب معصومی عزیز

  • محمد علی رضا پور   25 امرداد 1400 06:34

    سلام و درود، خدا قوت،
    افغانستان، ایران خاوری، زیر چکمه های طالبان ابوسفیانی قرار دارد و حالا که ما، بُهت زده، سوختن سرزمین مولانا و خواجه عبدالله انصاری، سرزمین جگرگوشه ی فرهنگی خود را تماشا می کنیم، ای کاش دست کم، هریک، سروده ای در تسلیت به افغانستان بپردازیم و در این عاشورای حسینی، زینب وار، هِلهِله های یزیدیان زمان را خُنثی کنیم.
    تقدیم به افغانستان مظلوم، تقدیم به جبهه ی ضد نادانی سترگ (آن هم به نام مقدس اسلام) و تقدیم به شما:

    شرمنده ام که باز گرفتار می شوی
    شرمنده ام که مَطلع خونبار می شوی

    شرمنده ام که مهر نمی خوانَدَت به مهر هم بی نگاهِ ماهِ مددکار می شوی

    شرمنده ام از این همه تنهایی و غمت
    شرمنده ام که فتنه ی اَشرار می شوی

    افسوس! باغ پارسیِ پارسا سرِشت!
    پوشیده از کلاغ سیَهکار می شوی

    همسایه، هم تبار، هم آواز، هم نَشیب!
    دشتی که رو به دلهُره، هموار می شوی

    خاکِ فغان زده که به تاراج...! صبر کن
    چندی اسیرِ طالبِ آزار می شوی

    این بوف ها به طالعِ فردا نمی رسند
    سیمرغ وار جلوه ی اسرار می شوی

    آرام باش یوسف معصوم بی پناه!
    فرمانروای مردم بازار می شوی.
    #محمدعلی_رضاپور

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا