خیالی نیست
دل سنگ پرآشوبت پشیمان می شود روزی
مرید آستان پاک وجدان می شود روزی
گره کردی به کار من اگر با فتنه های خود
معمای من سرگشته آسان می شود روزی
برایت قصه ای از واژگون آلاله را گفتم ؟
گُلی بالانشین سردرگریبان می شود روزی
تو از سرمستی سرشاخه های تاک می گوئی
که دامان شقایق خیس باران می شود روزی
و من غرق نگاه رقص برگ و باد می بینم
قمار نوبت فصل زمستان می شود روزی
نمیدانم تو هم ایمان به این ناگفته ها داری
خیالی نیست دردی را که درمان می شود روزی
سکوت خاطرات رفته بر اوراق بد عهدی
کتاب واژگان صبح پیمان می شود روزی
غروب خسته و تاریکی شب های شیدایان
شکار پنجه ی خورشید تابان می شود روزی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 12 شهریور 1400 12:24
درود بزرگوار ا
علی آقا اخوان ملایری 12 شهریور 1400 21:30
درودها بر شما استاد و شاعر گرامی
عالیست
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1400 07:21
سلام و درود استاد
بسیار زیبا است
سربلند و پاینده باشید
بهزاد کورش 13 شهریور 1400 17:01
سلام و درود استاد معصومی .. بسیار زیبا ...
تو از سرمستی سرشاخه های تاک می گوئی
که دامان شقایق خیس باران می شود روزی
قلمتان سبز، پرتوان و پایدار
مرضیه نورالوندی 13 شهریور 1400 23:03
درود بر شما، قلمتان سبز و مانا
علی مزینانی عسکری 14 شهریور 1400 22:29
درود استاد
مانند همیشه بسیار زیباست و دلنشین