انگشت نما
من مگر مال که بودم که صدایم کردی؟
تو به دنبال چه بودی که رهایم کردی!
ذره ای بیش نبودم که خودت می دانی
هرچه بودم تو سرشتی و جدایم کردی
من که دنبال سرافکندگی خود بودم
تو چرا وارد این چون و چرایم کردی
غافل بود و نبود همه غم ها بودم
که تو در گیر چنین هول و ولایم کردی
گرچه انگشت نمای همه عالم شده ام
ساکن کوچه ای از درد و بلایم کردی
من که آدم تر از آنی که بگویی شده ام
تو چه ایدوست در این قصه برایم کردی
به مکافات عمل آتش دوزخ کم بود؟!
دوری از خانه و کاشانه عطایم کردی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 00:18
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
فرهاد احمدیان 25 بهمن 1400 07:09
سلام و عرض درود خدمت جناب معصومی غزلی بسیار دلنشین سرودید پاینده باشید