نقش جامانده
دلبری مصرع آغاز دبستان تو بود
عاشقی واژه ی بی تابی پایان تو بود
همه جا پر شده از پرتو خورشیدی که
ضامن روشنی چهره ی خندان تو بود
دل چه میخواست از الطاف خدا وقتیکه
این همه مهر و صفا گوشه دامان تو بود
گرچه من هر نفس از یاد تو غافل نشدم
به دلت یاد من بی سر و سامان تو بود؟
تا جهان بوده در این شهر پر از حیرانی
رسم غارتگری جعد پریشان تو بود
هرچه آمد به سر طالع آشفته ما
نقش جامانده ای از قهوه فنجان تو بود
آنچه دیدیم و شنیدیم و خریدار شدیم
برکت ساحت بارانی چشمانت تو بود
شکری داده اگر خالق گل طبع مرا
شهد آلوده به لب های نمکدان تو بود
◇غزلی با سه قافیه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 فروردین 1401 23:29
سلام ودرود