نخور فریب هوس را
نه شوق بال پربدن نه پای تا تو رسیدن
نه نای آن که دمی را بروی سینه خزیدن
درون نی نی چشمم طلوع سرخی سیبی
که مثل صبح سپیدی در استوای دمیدن
تو ای نشانه هستی! تو ای بهانه باور!
به بند پیله بنا کن، ترانه های رهیدن
چه جرعه ها که به آنی شرنگ بزم بلا شد
چه چشمه های زلالی نشد نصیب چشیدن
غزال دشت و بیابان! گمان مبر که جهان را
- بنا نموده خدایت، فقط برای چریدن
کنار جنگل سبزت، حریم خلوت گرگ است
که مانده پشت چناری، در اشتیاق دریدن
میان چنبره خود چه مار خوش خط و خالی
فشرده زهر تنش را فقط برای گزیدن
نخور فریب هوس را که این بساط پر آشوب
نکرده با تو رفاقت برای هر چه خریدن
حکایت گل سرخی که روی بوته سبز است
فشانه های گلابست و قطره قطره چکیدن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 امرداد 1401 15:12
سلام ودرود