حسرت لبخند
نغمه کن با من شوریده شکر خندت را
لحظه های شب بارانی الوندت را
بگشا پنحره ای را به تماشای خیال
چاره کن بغص تب آلوده ی دربندت را
به کجا سر زنم ای نخل بلندای امید
تا ببینم قد و بالای برومندت را ؟
کو نشانیکه بگیرم خبر از شوکت عشق !
غنچه ای کو که دهد عطر همانندت را؟
شانه بر شانه موجم که به دریا برسم
می سپارم به خدا ساحل اروندت را
کوچه در کوچه به دنبال کسی میگردم
که به یاد آورد ام سمت سمرقندت را
کوهی از غیرت و جاهی و جهان میفهمد
آتش سینه ی سوزان دماوندت را
دوست دارم به تماشای تو بنشیم و باز
بزدایم ز دلم حسرت لبخندت را
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 29 دی 1401 18:54
سلام ودرود
علیرضا خسروی اصل 29 دی 1401 22:28
عالی بود
پروانه آجورلو 29 دی 1401 22:39
درود جناب معصومی
غزل بسیار زیبایی خواندم????????????????
حسن مصطفایی دهنوی 30 دی 1401 08:14
درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا
مروت خیری 30 دی 1401 11:22
درود ها جناب معصومی،زنده باشید و سپاس از حضور شما
محمد مولوی 01 بهمن 1401 16:26
درود جناب معصومی دوست گرانقدر
و زادروزتان مبارک
فرزانه محمدپور 01 بهمن 1401 16:31
سلام و درود استاد . تولدتان مبارک
Milad Kaviani 01 بهمن 1401 18:59
سلام درودها استاد معصومی بزرگوار.
زادروزتان خجسته باد
منوچهر فتیان پور 03 بهمن 1401 21:06
سلام استاد
بسیار زیبا، دلنشین سرودید
زادروزتان خجسته باد
علی معصومی 13 امرداد 1402 04:42