هیچ ِ هیچم
زرد زردم مثل برگی در خزان روزگار
سرد سردم چون تگرگ آباد بی مرز و حصار
گرچه میچرخم به دور خویشتن بی واهمه
هیچِ هیچم چون حبابی در هجوم آبشار
هر سحر پیغام شادی میدهد خورشید و من
گیج گیجم مثل اعدامی که پای چوب دار
بسکه با هر قاصدک همپای باران گشته ام
خیس خیسم مثل صحرائی که در فصل بهار
خانه اش آباد اگر یادی کند از ما بگو
دور دورم مثل نیشابور و شهر قندهار
فرصت کوتاه عمری را مجال چاره چیست؟
کوچ کوچم بر سر همدستی ایل و تبار
راهی اقلیم سرحدات دشت باورم
جور جورم با تماشائی ترین نقش و نگار
مانده ام در سایه سار سرو کوهی سال ها
سرخ سرخم مثل خونآبی که در قلب انار
♤♤♤
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 31 اردیبهشت 1402 10:34
لطیف و دلنشین
علی معصومی 12 امرداد 1402 12:01
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 01 خرداد 1402 00:54
درود و ارادت