توتم
تو شهرآشوب زیباچهره چیزی کم نداری که
پری رخساره ای، دلشوره ی آدم نداری که
تو با حسن خدادادت جهان را زیر سر داری
خدا را شکر می گویم تو اصلا غم نداری که
سحر با مهر تابانی و شب با ماه رقصانی
تو کار دیگری در صحنه ی عالم نداری که
شلال طره مویت به صحرا جلوه می ریزد
زمستان تا زمستان هم شود ماتم نداری که
بحمداللهِ مانند من سر گشته و حیران
دمادم در مسیر جاده پیچ و خم نداری که
به غیر بوته های زنبق و انبوه گیسویت
به دوشت مشکلات درهم و برهم نداری که
به مژگانت قسم بت را چنین زیبا نمی سازند
میان کعبه ی چشمان خود توتم نداری که ؟!
♤♤♤
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 11 خرداد 1402 12:26
درود بر شما
علی معصومی 11 امرداد 1402 19:06
قاسم لبیکی 12 خرداد 1402 00:57
درود بر شما شاعر گرانقدر شعری زیبا روان و شیوا را شاهد بودم سپاس
علی معصومی 11 امرداد 1402 19:06
پروانه آجورلو 12 خرداد 1402 15:15
درود جناب معصومی
غزلی زیبا و دلنشین خواندم
قلمتان مانا
حفیظ (بستا) پور حفیظ 12 خرداد 1402 16:07
عالی بود.درود