سر می نهم
روزی اگر نفس بکشم در هوای تو
در بامداد مشرق پر ماجرای تو
با هر کبوترانه فراسوی آسمان
دل میزنم به ساحت حول و ولای تو
طی می شود مسیر قرون نرفته ام
در پیچ و تاب واهمه ها پا به پای تو
بیهوده دل به پرتو مهرت نبسته ام
ما را نیافریده خدا جز برای تو
حال و هوای خاطر دلدادگان شدی
بود و نبود و نام و نشانم فدای تو
در کیش دلبرانه خدا را چه دیده ای
قسمت کند اگر که شوم آشنای تو-
ای عشق ناگزیر پر از زندگانی ام
سر می نهم به خاک پر از کیمیای تو
♤♤♤
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 31 خرداد 1402 13:00
!درود
علی معصومی 11 امرداد 1402 18:59