ساده به دستم نیامدی
از خویشتن بریده، گسستم نیامدی
چشم از هر آنچه غیر تو بستم نیامدی
حرف دوباره رُستن و برگیدن تو بود
دائم به روی شاخه شکستم نیامدی
گفتیکه فصل رویش سبزینه می رسی
عمری به انتظار تو هستم نیامدی
رسوای شهر و مضحکه این و آن شدم
گفتند مست و باده پرستم!... نیامدی
گاه از نگاه بیدلی ام شکوه می کنم
عمری کنار جاده نشستم نیامدی
از اشتیاق دیدن تو دل نمی کَنم
ای نور دیده ساده به دستم نیامدی
روز ازل به چشم تو دلداده ام نمود
هر جرعه ای به جام الستم... نیامدی
♤♤♤
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 شهریور 1402 08:42
درود و سلام موفق و مانا باشید
سروش اسکندری 14 شهریور 1402 07:52
درود بر شما ... جناب معصومی ارجمند
سروده ی زیبایی از شما خواندم،شاعر بمانید