نیستی
ما را چه با فصول بهاری که نیستی
با آب رنگ و نقش و نگاری که نیستی
از رقص بال شاپرک و عطر زندگی
تا کوچه های شهر و دیاری که نیستی
ما را چه با سرور و حضور و ترانه ها
در وعده گاه قول و قراری که نیستی
غیر از کویر خسته بیچارگی چه بود
در واحه های پشت حصاری که نیستی
غیر از هرای ممتد سوتی چه بوده است
در کوپه های سرد قطاری که نیستی
باد است و بیم پیکر و فوج کلاغ ها
با لحظه های مانده به داری که نیستی
دنیا پر از نشانه تشویش زندگی است
در بامداد چشم خماری که نیستی
♤♤♤
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 11 فروردین 1403 15:45
.مانا باشید و شاعر