بزن دف بزن تار بزن بربط و گیتار،
به یک نغمه رها ساز، دلم را ز شب تار.
شده وقت رهیدن ، شده موسم دیدار ،
به صد شوق برون شد دل از سینه ی غمدار.
بیا تا بخندیم برقصیم بچرخیم ،
از این جام شوی مست ببینی رخ دلدار.
بزن تار بزن تار نه یک بار که صد بار،
رسیدم بخدا مست از آن نغمه و گفتار.
زسازت چه شنیدم ، به شعرم چه رساندی ؟
سپردم دل خود را ، چه بی قافیه اینبار.....ندا
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
ایمان اسماعیلی 04 اردیبهشت 1398 16:54
درودتان بانو بسیار عالی و دلنشین
مانا باشید در پناه خداوند سبحان
ندا عبد حق 05 اردیبهشت 1398 20:57
سپاسگزارم دوست گرامی
روح اله نظرنژاد (کدخدا) 07 اردیبهشت 1398 11:43
روح اله نظرنژاد (کدخدا) 07 اردیبهشت 1398 11:45
سلام
توانایی به وزن و آهنگ خیلی خوبه
پیشنهاد میکنم به سبک معاصر شعرتون را بسرایید
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:33
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.