3 Stars
علی احمدی

طنز تلخ مهمانی

ارسال شده در تاریخ : 13 خرداد 1400 | شماره ثبت : H9416852

همیشه گوشت لُخم و مرغ بریان ، سهم مهمان بود
خوراک ما مرض ، یا اینکه دردی فاقد دارو و درمان بود

جواب حرف ما یامان و صدها گونه زهرِ مار
میان حرف های پوچ مهمان دم به دم قند فریمان بود

من و همشیره ام مظلوم تر از بردگان بی پناه مصر
و فرعونی که پنهان در نقاب صُلح مهمان بود

اتاق خواب ما کُهنه گِلیمی داشت پوسیده
که خوابیدن به روی آن ، نشان از عُمق ایمان بود

کف سیمانی و صد چاکش آماده برای جنگ
و دیوارش که آبستن ، به اشک و آه باران بود

همه شب تُخم چشمانم چو مِیّت باز می گردید
به قدری که چراغش بی فروغ و زرد و نالان بود

هر آن چیزی که می دانی تو از مفهوم بدبختی
و یا کمبود و حسرت در اتاق ما فراوان بود

کنار این جهنّم در بهشت ویژهٔ مهمان
خلاصه گویمت تصویری از تخت سلیمان بود

*********************

خطا باشد بگویم فرش ، چمن زاری شگفت انگیز
که لای تار و پودش دفن می شد لشگر چنگیز

دو لایه قالی کرمان ، به هر سو پرده آویزان
مُتکّا از پر قو سیر، در و دروازه گل ریزان

شمیم لاله عبّاسی ، فضا غرق سرافرازی
همه بیگانه با ماتم ، نشاط و خنده و بازی

زمینش در نکاحِ عود ، هوایش مستِ از عَنبر
به هر گوشه گل و بلبل ، زُغال پُخته در مجمَر

بلورین جنس قندانش ، مُرَصّع نای قلیانش
و اَندر حسرت بوسه ، لبِ لب سوز فنجانش

به قدری مست می گشتی ازعطر چای گیلانی
جلویش لُنگ می انداخت انگور از پریشانی

چگونه گویمت از میوه و آجیل و شام شب
که یک آن لرزه می افتد بر اندامم و یک آن تب

چگونه می شود ممکن ،انار و خربزه باهم
گلابی، پرتقال ، انبه ، و خرمالو و موز درهم

صدای خنده های پستهٔ خندان درون دیس
گواراتر از آب چشمه ، آبِ میوه در ساندیس

گلابش با مشام تو ، غزل می خواند از قمصر
لَبت با قهوهٔ قاجاری کمیاب می شد تر

دو نقشِ لیلی و مجنون به روی پنجره ، آخر
به شوق عشق بازی های مهمانی شدند همسر

به گینِس ثبت شد تندی فلفل های مهمانی
چو می خوردی پریشانی ، نمی خوردی پشیمانی

تو گویی زعفرانش منشا پیدایش خورشید
و دوغش همچو یک آتشفشان ، همواره می جوشید

هم آغوش سبدهای حصیری سبزی تازه
ژله ، زیتون و لیمو خارج از مقیاس و اندازه

همه در انتظار جوجه های آخر پاییز
نفس ها حَبس ، سکوت حاکم ، گلو از کودتا لبریز

کبابش اصلِ قفقازی ، برنجش اهل طنّازی
زفافِ ذائقه در حجلهٔ سالاد شیرازی

و با اذن پدر می تاختیم بر سُفره همچون ارتش نازی
که می شد سقف بشکافی و طرحی نو در اَندازی

عواطف پوچ بود آن لحظهٔ حسّاس و بُحرانی
نه پرسش کن نه من گویم ، که حدّش را نمی دانی

رَه باریک و رانِ گوسفند و ضعفِ درجان ها
کجا دانند حال ما ، به وقتِ شام ، مهمان ها

همیشه واژهٔ مهمان ، برایم یک کسالت بود
اگر چه بودنش نعمت ، نبودش هم سعادت بود

بدون شک یقین دارم ، که حکم بنده ناحق نیست
زِ مهمانان ما یک تن ، حبیب حضرت حق نیست

به غیبت جملگی مشتاق ، بساط بزمشان هم داغ
و در خوش مَشرَبی بودند به هر جا شُهرهٔ آفاق

به نُدرت یافت می کردی ، در آنها دست و دل بازی
وکیل اشتباه خویش ، برای دیگران قاضی

و گاهی هم که می دیدم در آنها عالِم و استاد
چنان در پرخوری آباد ، هزاران داد و صد بیداد

خدا رحمت کُند همسایه مرحومهٔ ما را
قلم در وصف خوردن های او در آه و واویلا

زنی با چشمهایی تیره تر از شام ظلمانی
زِ نسل آن کلانترها که می دانم و می دانی

چنان بر سفره می شورید که مرغ پخته پر می زد
به هر بشقاب و دیس و کاسه و پیمانه سر می زد

به قامت آنچنان پرّو ، به سروستان نظر می زد
و خورشید از بَرِ کتف چپش ، هر روز سر می زد

زبانم لال اگر می خورد پَرَش بر پیکرت ، انگار
اصابت کرده گنجشکی ، به جای پنبه بر دیوار

تصوّر کن شبی دیجور ، خطایی کرده ام ناجور
کمربند پدر مسرور ، و رَه ظلمانی و مستور

به سرعت می شدم من دور ، دمادم از پدر دستور
به زیر چَفتِهٔ انگور ، خودم را یافتم در گور

زن همسایه می آمد دهد پیغام مهمانی
نگو بابا به من می داد هشدار از پشیمانی

صدای گریهٔ مادر ، من بیچاره بی یاور
زن همسایه هاج و واج ، گناهی که شد آخر شر

نبیند بد دو چشمانت ، همین مهمان به قربانت
خدا رحمت کند من را ، بُود آباد ایرانت

چنان خوردم به او ای دوست،که روحم گشت سرگردان
نکیر و منکرم حتّی ، زِ عمق فاجعه حیران

اَلا یا اَیُّها المادر بزن بر سینه و بر سر
که آخر در رَه مهمان ، عزیزت شد گل پَر پَر

زن همسایه دستش را به روی سیمِ برق آویخت
که عزراییل خشکش زد ، چو دید آتش از او می ریخت

پدر بی حرکت و بی جان ، زن همسایه قصد جان
تن رنجور من در خون ، و مادر سوی من گریان

در آن اوضاع بُحرانی ، زمان در نابسامانی
که زد آسیب بر یک شهر ، سفیر شوم مهمانی

هراسان گریهٔ خواهر ، و می زد مادرم بر سر
پدر ناگه کمر خم کرد ، و زانو زد به چشم تر

شدم احضار یک دفعه به اذن صاحب محشر
همی دریافتم کم کم که عمر من رسید آخر

زِ دنیا دور می گشتم ، و می دیدم از آن بالا
پزشکان در تلاشی سخت ، پدر در آه و واویلا

به یکباره رسیدم عرش ، رها گشتم زِ جور فرش
به دنیایی که مهمانی ، سر سوزن ندارد غَش

همه هم سنّ و سال هم ، همه بی دغدغه ، بی غم
فضا از عاشقی لبریز ، همه در قالب آدم

زِ دیوان الهی یک ، ملک بر من بشارت داد
به یُمن نوجوانی خانه ات اینجا شود آباد

برو سوی بهشتی که خدایت میزبان باشد
و مهمانش حبیب خالق و جنّت مکان باشد

غم مادر و اشک خواهر و بغض پدر در دل
نگاهم کرد یک حوری و شد اندوه من باطل

دو چشمم خیره بر رویش ، شدم افسون ابرویش
تو گویی باز جان دادم میان باغ گیسویش

به چشم خویشتن دیدم ، ملائک را به میخانه
مُهیّا گشتن آدم ، زِ گِل در جان پیمانه

به این گویند مهمانی ، که در وصفش تو وامانی
نه آن مهمانی دنیا ، پُر از نیرنگ و ویرانی

بماند بحث اخلاق و مرام و حکمت و منطق
تب حوری گرفتم بد ، و دارم می کنم من دق

خداوندا ببخشایم تو جان تازه ای هر دم
و با هر عشوهٔ حوری مُقرّر کن فنا گردم

در آخر بر سرم آمد ، از آن چیزی که ترسیدم
مرا بوسید آن حوری ، خودم روحِ خودم دیدم

شدم من پادشاه عشق ، به شطرنجِ دلِ پاکش
و در جا مات گشتم من ، به کیش آن رُخِ ماهش

پس از یک عمر درحسرت و امر ونهی وصد محنت
رسیدم من به آزادی ، بدونِ مرز و بی منّت

خلاصه جایتان خالی ، به آن دنیای متعالی
نهادم پای و از حیرت شدم من غرق خوشحالی

دلم دریاچه ای از خون ، روانم سرکش و مجنون
زدم فریاد آزادی و غم از سینه شد بیرون

مُهیّا شد شراب ناب و هر سو حوریانِ ناز
نکن خوش دل مخاطب جان ، نشد مهمانی ام آغاز

کویر خشک لبهایم ننوشید از لبِ حوری
بر این بختِ سیَه لعنت ، نکردم مشقِ کیفوری

سفیر حق خبر آورد ، خدا جان تو را بخشید
زمانی التماس مادر و بغض پدر را دید

کمی دیگر به احیای طبیبان زنده می گردی
به دنیا مهرورزی کن تو تا ، روزی که برگردی

زدم فریاد ای ایزد ، گناهم را چه می دانی ؟
که عطشان از لبِ دریای جوشانت تو می رانی ؟

من از ترس پدر جستم ، به غفلت چشم خود بستم
به لطف غول همسایه ، زِ دنیا رخت بر بستم

خدا گفت از چه رو جستی تو از دست پدر در باغ؟
بگویم علّتش را تا ، شوی مانند نقره داغ؟

تو با آن دخترِ ، گفتم غلط کردم خداجانم
مکن فاش این جهالت را ، زِ ناز حور حیرانم

کنون من باز می گردم به آغوش عزیزانم
منم این بندهٔ ناچیز ، که از حور تو گریانم

به جهل من خدا خندید ، و نوری سوی من تابید
و زندانی به نام جسم ، به پای روح من پیچید

میان خواب و بیداری ، نگاهم کرد آن حوری
مرا بوسید و گفت عاشق ، زِ کار بد بکن دوری

به او گفتم الهی که ، همیشه نوکرت باشم
دهی هر دم به من دستور ، و من فرمانبرت باشم

گشودم چشم و یکباره ، میان خانه غوغا شد
از آن تاریخ تا امروز ، درونم عشق حاشا شد

گذشتِ ایزد منّان ، برایم درس ایمان بود
سیه چشمان آن حوری ، مرا آرامش جان بود

از آن پس واژهٔ مهمان بلای جان من گردید
چو خواهی حرف دل گویم ، شبیه مکر پنهان بود

حبیب حضرت حق را در آن عالم توانی یافت
در اینجا هر که را دیدم پُراز اشکال و نقصان بود

حکایت تا ابد باقی ، و دفتر مَملو از کمبود
نبخشم بنده مهمانی ، که دور از لطف یزدان بود

همیشه قبل مهمانی محیط خانه زندان بود
برایم احترامش پُتک ، و روحم همچو سِندان بود

من و بغض و غروبی خفته در خونِ دل خورشید
اساس تربیت دوران ما از ریشه ویران بود


سروده : علی احمدی (بابک حادثه)

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 8 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 371 نفر 1026 بار خواندند
امیر عاجلو (13 /03/ 1400)   | علی احمدی (13 /03/ 1400)   | محسن جوزچی (13 /03/ 1400)   | کیوان هایلی (13 /03/ 1400)   | کوروش احمدی (13 /03/ 1400)   | محمد خوش بین (13 /03/ 1400)   | سارا (س.سکوت) (13 /03/ 1400)   | کاظم قادری (13 /03/ 1400)   | محمد مولوی (14 /03/ 1400)   | علی معصومی (14 /03/ 1400)   | ولی اله بایبوردی (14 /03/ 1400)   | جواد امیرحسینی (14 /03/ 1400)   | روناک غریب لکی (15 /03/ 1400)   | علی رفیعی (15 /03/ 1400)   | سعید فرضی زاده (16 /03/ 1400)   | علیرضا عباسی (16 /03/ 1400)   | کاویان هایل مقدم (17 /03/ 1400)   | سیمین حیدریان (18 /03/ 1400)   | حسن مصطفایی دهنوی (19 /03/ 1400)   | پژمان خلیلی (19 /03/ 1400)   | علی آقا اخوان ملایری (21 /03/ 1400)   | فاطمه اکرمی (30 /03/ 1400)   | بهار بهرنگ (07 /03/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (13 /03/ 1400)  علی احمدی (13 /03/ 1400)  محسن جوزچی (13 /03/ 1400)  کیوان هایلی (13 /03/ 1400)  کوروش احمدی (13 /03/ 1400)  سارا (س.سکوت) (13 /03/ 1400)  محمد خوش بین (13 /03/ 1400)  محمد مولوی (14 /03/ 1400)  کاظم قادری (14 /03/ 1400)  علی معصومی (14 /03/ 1400)  ولی اله بایبوردی (14 /03/ 1400)  جواد امیرحسینی (14 /03/ 1400)  روناک غریب لکی (15 /03/ 1400)  علی رفیعی (15 /03/ 1400)  کاویان هایل مقدم (17 /03/ 1400)  سیمین حیدریان (18 /03/ 1400)  علی آقا اخوان ملایری (21 /03/ 1400)  فاطمه اکرمی (30 /03/ 1400)  بهار بهرنگ (07 /03/ 1401)  
تعداد آرا :19


نظر 32

  • امیر عاجلو   13 خرداد 1400 14:24

    !درود

    • علی احمدی   13 خرداد 1400 14:46

      درود بیکران سرور ارجمند جناب عاجلوی بزرگمهر بنده نوازی فرمودین rose rose

      • محسن جوزچی   13 خرداد 1400 15:17

        هزاران درود جناب احمدی ،با واژه ها یک سمفونی و تصویر زیبا افریدید ،قلمتان سبز اندیشه تان زلال ،کامروا و تندرست باشید rose rose rose rose rose applause applause applause applause

        • علی احمدی   13 خرداد 1400 18:18

          سرور ارجمند منت نهادین بر حقیر rose rose rose rose

  • کیوان هایلی   13 خرداد 1400 16:57

    درودها بر شما جناب احمدی بزرگوار و عزیز

    بسیار زیبا قلم زدید و به تصویر کشیدید rose rose rose

    دستمریزاد ---احسنت applause applause applause

    • علی احمدی   13 خرداد 1400 18:33

      درودها استاد و دوست گران ارج rose rose rose rose

  • سارا (س.سکوت)   13 خرداد 1400 21:49

    درود بر جناب احمدی بزرگوار استاد فرهیخته
    طنز نوشته هایتان همیشه زیباست
    مانا قلمتان rose

    • علی احمدی   13 خرداد 1400 22:09

      سپاسمندم والامقام بنده نوازی می فرمایید rose rose rose rose

  • محمد خوش بین   13 خرداد 1400 21:49

    سلام و درود بزرگوار rose rose rose
    بسیار استادانه به تصویر کشیدید
    احسنت applause applause applause

    • علی احمدی   13 خرداد 1400 22:10

      سپاسمندم استاد و سرور والاقدر rose rose rose rose

  • محمد خوش بین   13 خرداد 1400 21:54

    سلام و درود استاد عزیز rose rose rose
    بسیار زیبا و استادانه به تصویر کشیدید applause applause applause

    • علی احمدی   13 خرداد 1400 22:11

      عرض ادب استاد والاقدر بر ترکه تواضع می رانید گران ارج rose rose rose rose

  • کاظم قادری   13 خرداد 1400 22:12

    سلام و درودها بر شما باد زیبا و طناز و طنز زیبا و فرهیخته applause rose

    • علی احمدی   14 خرداد 1400 01:11

      درود بیکران استاد گران ارج مهرتان افزون rose rose rose rose

  • محمد مولوی   14 خرداد 1400 00:24

    سلام و درود دوست عزیزم جناب احمدی بزرگوار
    applause applause rose rose

    • علی احمدی   14 خرداد 1400 01:13

      جان نثارم سرور عالی قدر خوش آمدین rose rose rose rose

  • علی معصومی   14 خرداد 1400 12:38

    درودها بر شما
    جناب احمدی نازنین
    و
    ارجمند
    افرین بر قلم شیوایتان
    ◇◇◇
    rose rose rose rose

    • علی احمدی   14 خرداد 1400 13:32

      دست بوسم استاد معصومی عزیزم خوش آمدین rose rose rose rose

  • جواد امیرحسینی   14 خرداد 1400 23:52

    سلام و عرض ادب. بسیار عالی و طنازانه سرده اید. دست مریزاد

    • علی احمدی   15 خرداد 1400 00:49

      سپاسمندم استاد امیر حسینی والاقدر rose rose rose rose

  • روناک غریب لکی   15 خرداد 1400 10:30

    درود برشما. rose

    • علی احمدی   15 خرداد 1400 21:14

      بر ترکه تواضع می رانید استاد والاقدر سپاسمندم از حضور ثمین شما rose rose rose rose

  • کاویان هایل مقدم   17 خرداد 1400 10:30

    laughing laughing laughing laughing
    applause applause applause applause
    rolling on the floor rolling on the floor rolling on the floor rolling on the floor
    حتی انتخاب تصویر کاور هم هوشمندانه و به جا بود
    کیف کردم
    دمتان گرم دوست طنازم

    • علی احمدی   17 خرداد 1400 19:07

      ارادتمندم استاد و دوست عزیزم خوش آمدین دیگه به هر زبان دردم را گفتم ببینید که

      مثمر ثمر نبود شاهد باشید ... big grin big grin rose rose rose rose

  • سیمین حیدریان   18 خرداد 1400 14:52

    سلام و درودها applause applause applause

    • علی احمدی   18 خرداد 1400 23:24

      استاد گران اندیش بانو حیدریان منت نهادین بر حقیر rose rose rose rose

  • حسن مصطفایی دهنوی   19 خرداد 1400 07:45

    سلام و درود استاد
    عالی است
    سربلند و پاینده باشید
    roseroseroseroseroseroseroseroserose

    • علی احمدی   21 خرداد 1400 20:51

      بر ترکه تواضع می رانید استاد دهنوی بزرگمهر . بنده نوازی فرمودین rose rose

  • پژمان خلیلی   19 خرداد 1400 20:23

    با سلام و احترام "

    فارغ از هر گفته می خواهم شِنودارت شوم
    خواندمتان

    • علی احمدی   21 خرداد 1400 20:53

      جناب خلیلی سرور ارجمند منت نهادین بر بنده rose rose rose rose

  • علی آقا اخوان ملایری   21 خرداد 1400 10:28

    هزاران درود بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
    زیبا غزلی ناب و بی بدیل سروده اید
    دستمریزاد
    قلمتان نویسا applause applause applause

    • علی احمدی   21 خرداد 1400 20:54

      استاد و دوست گران اندیش بنده حقیر جناب اخوان ملایری بنده نوازی شما مایه

      مباهاتم می گردد مهرتان افزون باد rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا