من حاجی سرزمین گیسوی تو هستم
عمری ست که درعُمرهٔ کوی تو نشستم
در سَعی صفای قدم و مَروهٔ مِهرت
یک لحظه به آسودگی آخر ننشستم
لبّیک به غیر از مَهِ روی تو نگفتم
اِحرام به جز نیّتِ وصل تو نبستم
گردیده دلم مُعتَکف کعبهٔ عشقت
با جُرعه ای از زمزم لبخند تو مستم
* * *
گفتا به شکایت به من آن شیخِ ریاکار
که ای ابلهِ نادان شده ای پاک خطا کار
تعداد طوافت شده هفتاد برابر
هرگز نکند عفو تو را حضرت داور
تا بندهٔ چشمانِ فریبندهٔ یاری
آخر زِ چه رو سوی خدا سجده گذاری؟
هر دفعه تو با نیّت غُفران خدایی
آیی و کُنی بیشتراز پیش خطایی
اینجا که در آن غرقِ گناهی و تباهی
باشد حَرَم و جایگهِ اَمن الهی
***************
گفتم که من از بیخ خراباتم و مجنون
عاشق نشود رام به تنبیه و به قانون
جسمم به طواف است و دلم وقف نگار است
تعریف من از کعبه همان جلوهٔ یار است
من توبه کنم لیک نه از رویِ نِدامت
خواهم زَنَم افسار، بَر این رَخشِ وِقاحت
حج می کنی یا ناظر حجّ دگرانی
در مَکر نگاهت زِ خدا نیست نشانی
آخر چه کسی خُفته به گورِ کسِ دیگر
خود را زِ ریا کُن تو کمی پاک و مُطهّر
رو شیخ پیِ نان که همی خربزه آب است
در نزد خدا عشق ، به هر گونه ثواب است
اعمال خطا گشته و یا گشته فراموش
در خانه وی لال شو و یکسره خاموش
تردید مکن بِه زِ تو بیند همگان را
هم پاکی دل داند و هم مکر نهان را
جمعی کُنَد از حکمت خود زار و گرفتار
یک لحظه به رحمت بگشاید گره از کار
این کعبه نشانه ست که رَه گم ننمایی
در حدّ تو نَبوَد که چنین حکم نمایی
* * *
سوگند به عشقی که جز او از همه رَستَم
آن چهرهٔ پاکی که بر آن آینه بستم
سوگند به قلبی که حیاتش شده در خون
یک ثانیه از عشق ، من این دیده نبستم
رَمی جمراتی ست دو چشمانِ سیاهش
صد بار به سنگ نِگهش داد شکستم
یک عمر پشیمان زِ گناهِ نِگه یار
با توبه به حج آمدم و توبه شکستم
سروده : بابک حادثه
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 10 دی 1400 20:54
سلام ودرود
علی احمدی 10 دی 1400 22:45
بنده نوازی فرمودین استاد عاجلو مهرتان افزون باد
محسن جوزچی 10 دی 1400 23:06
درود بر شما
بسیار زیبا و پر معنا سرودید
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
......
علی احمدی 11 دی 1400 13:41
عرض ادب بیکران جناب جوز چی ادیب والاقدر
امیر وحدتی 11 دی 1400 11:46
درودها جناب احمدی. بسیار زیباست.
بداهه ای جهت حسن ختام تقدیم حضور:
چشمی به رخ چشم خماری چو گشودم
از خواهش دزدانه دل بند گسستم
عمری بُده ام در پی بند تو گرفتار
پندم مده ای شیخ که از بند تو رستم
علی احمدی 11 دی 1400 13:43
درود بیکران استاد وحدتی والاقدر سپاسمندم از بذل عنایت شما
Milad Kaviani 11 دی 1400 19:03
درود بر شما شاعر عزیز
علی احمدی 13 دی 1400 13:21
منت می نهید بر بنده مهرتان پاینده باد والاقدر
علی مزینانی عسکری 14 دی 1400 10:41
جسمم به طواف است و دلم وقف نگار است
تعریف من از کعبه همان جلوهٔ یار است
سلام و عرض ارادت
یعنی به راستی در این دوران کسی می تواند چنین شعر زیبایی بگوید
دستمریزاد
لذت بردم از خواندن این رقص قلمتان جناب استاد احمدی عزیز
علی احمدی 19 دی 1400 14:50
استاد مزینانی سرور ارجمند بنده نوازی شما مایه مباهات حقیر است .
ردای مقدس اساتید بر پیکر جهل من سخت گشاد آید . دست بوسم