3 Stars
علی احمدی

خداوند عشق

ارسال شده در تاریخ : 23 فروردین 1399 | شماره ثبت : H949130

حکایت عشق دیوانه وار پیرمردی گستاخ به دختری جوان و زیبا روی را می خوانید .....

خداوند عشق

سالیانی پیش از این اَندر دیاری دور تر

پیرمردی باخت دل بر دختری چون سیم و زَر


هر کجا می رفت دختر از پی او می دوید

دختر اما خنده سر می داد از این کَلّه خر


لیک کم کم دختر بیچاره شد رسوای شهر

شایعاتی شد پدید از مردمان حیله گر


دخترک اندیشه کرد از باب حفظ آبرو

خویش را آراست چون لشگر برای دفع شر


یافتند آن پیرمرد و با فَلَک او را زدند

دنده اش بشکست و خون جوشید از پا تا به سر


عاقبت دختر جلو رفت و همی فریاد کرد

خویش را از بیم جان پیر کرد آرام تر


پیر با صورت زمین افتاد و شد قطع نفس

از هراس قتل وی خویشان فراری چون فنر


دخترک با ترس و لرز آمد کنار پیرمرد

کرد کاوش نبض وی بگرفت او رو از کمر


آب پاشیدش به صورت ، سینه اش محکم فشرد

از نفس افتاد و اشکش ریخت چون دُرُّ و گوهر


شد پشیمان از چنین رفتار بی شرمانه ای

صورتِ زخمیِ پیر آهسته چرخاند از وَتَر


مویه می کرد از ته دل ، ناگهان آمد ندا

شوکّه شد از صحبت آن پیر بی عار و هنر


از فراط خشم ، تا عزم خروشیدن گرفت

پیر گفتا نازنین ، زین پس کنم از تو حَذَر


دختر او را گفت خوشحالم سر عقل آمدی

پیر گفتا روسیاهم عفو گردانم دگر


گفت دختر من هم از روی شما شرمنده ام

عفو گردان بنده را زین ماجرا ، مرد سفر


پیر، جست و بوسه زد بر گونه آن دخترک

همچو قرقی محو شد از قتل گاه و آن مَمَر


دخترک مبهوت ماند و عاقبت فهمید راز

بارها تکرار شد ، این ماجرا و این ضرر


بارها تا پای جان کندن رسید آن پیر مرد

آن پریچهره جنون بگرفت از این بد نظر


عاقبت عزم سفر بنمود ، شهبانوی عشق

در خَفا رفت و شُدَش آغاز ، آهنگ سفر


غافل از آن بود ، پیر ناکسِ فرصت طلب

راه وی را سد نمود و گفت ای صاحب هنر


هر چه از من دور می گردی ، به من نزدیک تر

تلخی دُشنام تو ، از شهد گل شیرین تر


کُن مرا محروم از بوسیدنت ، ای مَه لَقا

هر چه نازت بیش ، میل و اشتیاقم بیشتر


تا هر اندازه مرا ناکام از رویت کنی

چون کَنِه در جستجویت می شوم من ، خیره تر


بی حیا را آبرو بردن ، نمی باشد ثمر

سَر بِجُنبان و ببین ، مجنون خود را پرده در


من ، ز داغ شوخ چشمی های تو افسون شدم

لعن و نفرین و طلسم دشمنان شد بی اثر


خشم تو افزون کند زیبایی رخساره ات

کُن دو چندان خشم خود ، تا من شوم دیوانه تر


عشق و کین ، بوسه و یا سیلی چه فرقی میکند

در دو صورت ، فرصت دیدار تو آید ثمر


هی به من گویی ببین و گوش کن اندرز من

تا نگاهم بر تو افتد می شوم من کور و کر


ناز کم کن بی وفا ، آغوش خود را کُن فراخ

خاک پایت سرمه چشمم ، کمی آهسته تر


بوسه ای یا خنده ای یا اینکه بر من کُن غَضَب

یا بکش یا چاره ای بِنمای این ، آسیمه سر


دست بردار از لجاجت نیست چون من مَسخ تو

منصرف گشتن نباشد کار این خونین جگر

پاسخ معشوق به عاشق:

ای دَوَنگِ بی حیا ، کم کن دگر این ننگ را

من کجا رویی نشان دادم به تو ، ای خیره سر


کرده ای رسوای شهرم با چنین یاغی گری

بس کن آخر ناجوانمردِ سَفیهِ در به در

( در اینجا دختر برای کم کردن همیشگی شر این پیرمرد گستاخ داستان عشق نافرجامش را تعریف می کند تا پیرمرد آگاه گردد
و به حرمت عشق او برود )


دیده بودم روزگاری یک جوانی خوش قوام

داشتم از بیشه ای تاریک می کردم گذر


ناگهان لرزید قلبم ، ایستادم اندکی

تا ببینم آن جوان را عاری از خِبط و خطر


ناگهان ماری به سانِ اژدها آمد پدید

آن جوانمرد دلیر آمد جلو، چون شیر نر


مار تا او را بدید آماده از بهر نبرد

زهر پاشیدش به صورت ، آن خبیث بد گوهر


خم شد آن سَرو سُهی با آن شکوه و اقتدار

لیک بهر حفظ جانم کرد عزمی پر شرر


شاخه تاکی شکست و بازوان را پیچ کرد

با تمام قدرت مردانه کوبیدش به سر


کشت آن دَجّالِ زنگی را ولیکن اوفتاد

ناله سر دادم ، نشستم در کنار آن پسر


صورتش زخمی کریه و سیرتش اما چه پاک

لحظه آخر نگاهم کرد و گفت سیمین گوهر


شادمانم از برای لُعبتی جان می دهم

راضیم این جان شیرین را ندادم من هَدَر


یادگاری روی زخمم نِه و تَرکم کن عزیز

خوش ندارم بی جهت اُفتی به دام دردسر


خواستم شیون کنان چیزی بگویم ناگهان

بر سرم دستی کشید آن خوش مرامِ چون قمر


شال زَرّینی که از مادر برایم مانده بود

دادمش ، بوسید و بر صورت نهاد آن شاه وَر


التماس افتاد و کم کم تیره شد خون در رگش

عاقبت راندم ، زِ خود ، سَم گشت بر او کارگر


پیر گشتم ، سوختم ، از آن مصیبت تا کنون

روز هایم با خیال عشق او آید به سَر


حال زانو می زنم ای پیر بد کردار زشت

شرم کن از این هوس ، کُن توبه و بس کن دگر


عاشقی باشد حرام از بهر من تا پای گور

وَر نَه مُشتاقان من از تو هزاران بار، سر


با همه افتادگی و این چنین بَخت سیَه

از جمال و نُزهَتم باشی مرا همچون پدر


این بگفت و اندک اندک دور شد از پیرمرد

پیر گفتا صبر کن ای پادشاه خشک و تر


دختر آمد نزد او با خشم و نفرین و عتاب

ناگهان چرخید دنیا بر سَرِ آن دردسر


پیر بِنشَست و خمید و اشک جاری شد زِ رُخ

دست در دستار کرد و شد عیان ، آن سِرّ سَر


دخترک شال بَدَخشانی مادر را بدید

مات شد از کیش عشقی تا بدینسان شعله ور


آنچنان فریاد زد ، نای بیابان گُر گرفت

آسمان بغضش شکست و نعره می زد بد اَنَر


مرد گفتا عشق من ، من آن جوان فَربه ام

از برای جان شیرینت بدادم جان به دَر


رفتی و این پیکر بی جان من در خاک شد

بوی تند عشق تو اشک مرا شد غوطه ور


کرد شیون دختر و آن شیر را در بر گرفت

زخم رویش بوسه زد تا اشک باریدن گرفت


آنچنان معصوم هِق هِق می زدند از نای جان

نای حلقوم زمین بارید بر رُخسارشان


دخترک آن شیر را چون کودکی در بر گرفت

گفت ای جانا چگونه پیر گشتی این قَدَر؟


بوسه ای زد بر تمام شال معشوقش و گفت:

نازنینم گر نبود این شال جادویی نمی ماندم دگر


رفتی و آرام آرام اشک چشمم سرد شد

شال عشق تو ز اشک صورتم گردید تَر


نیمی از روحم اسیر چشمهای مست تو

نیم دیگر در سیاهی مانده در دیوار و در


گریه می کردم که ناگه از نَفیرم رفت جان

روح از پایم پریدن جُست تا بالای سر


صوت زیبایی شنیدم حرف می زد با خدا

کِای خدایا تکّه ای از او نمی آید به دَر


خالق هفت آسمان فرمود دانی چیست آن ؟

قابضُ الاَرواح گفتا چیزی همچون بال و پر


همچو رَخت آدمی باشد ولیکن هر چه هست

تکّه ای از روح را چسبانده بر روی پسر


رو به عزراییل فرمود آن خدای عشق باز

آدمی را فخر عالم کردم از عشق و خطر


اندکی بعد آن مَلِک آمد به بالینم و گفت

عشق باعث گشته یابی در جهان عمری دگر


لیک فرموده خدا تاوان عشقت پیری است

گر سراسر پاک باشد عشق تو پیری دگر


اشک شوقم ریخت و شکر خدا کردم سپس

روح برگردانده شد همچون شرر


شال را پس داد و بر صورت نهادم ناگهان

خون فروپاشید از آن زخم سر


گفتم آخر ای خدا پیری قبول ، این زخم چیست؟؟

گفت : پیری از تو و زَخمت بود از آن دگر


پاکی عشق تو باشد عمرِ شادابیِ تو

عشق گر پاک است پیری یا جوانی هر دو سر


زخم صورت نیز باشد از بر معشوقه ات

تا بگوید عشق زیبایی فقط ، یا کُند از زشتی صورت حَذَر


تا رسید اینجا سخن آن ناز چشم

آسمان بوسید و گفتا یا قَدَر


ما جسد باشیم و فانی و علیل

عشق در صورت نباشد یا که بَر


بارالها پیر یا بُرنا چه سود

زشت و کج یا خوشگل و زیبا چه سود


جملگی این لاشه را وا می نَهیم

عشق را تا نزد تو ما همرهیم


لیک این دنیا چو دارد بوی تو

می کنیم از زشتی و زاری حَذَر


خنده زد از عشق ، الله جلیل

شد جوان و خوش قوام آن پیله ور


بهر شکر نعمت پروردگار

هر دو بوسیدند روی یکدگر

علی احمدی (بابک حادثه)

تقدیم به خداوند عاشقی که تعصب و خرافات را هرگز نپذیرفت و خلق نکرد

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 8 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 163 نفر 490 بار خواندند
امیر عاجلو (23 /01/ 1399)   | سعید فلاحی (23 /01/ 1399)   | مسعود مدهوش (23 /01/ 1399)   | حسین خیراندیش (23 /01/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (23 /01/ 1399)   | محمد علی رضا پور (23 /01/ 1399)   | علی احمدی (23 /01/ 1399)   | ز بودهن دریس (23 /01/ 1399)   | فاطمه گودرزی (23 /01/ 1399)   | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (23 /01/ 1399)   | معین حجت (23 /01/ 1399)   | علی معصومی (23 /01/ 1399)   | ایمان اسماعیلی (24 /01/ 1399)   | حسن مصطفایی دهنوی (24 /01/ 1399)   | عباس ذوالفقاری (24 /01/ 1399)   | خسرو فیضی (24 /01/ 1399)   | بهاره کیانی قلعه‌سردی (24 /01/ 1399)   | حمید میرزانژاد (25 /01/ 1399)   | جمشید اسماعیلی (07 /02/ 1399)   | سیمین حیدریان (09 /02/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (23 /01/ 1399)  سعید فلاحی (23 /01/ 1399)  مسعود مدهوش (23 /01/ 1399)  حسین خیراندیش (23 /01/ 1399)  علی احمدی (23 /01/ 1399)  ز بودهن دریس (23 /01/ 1399)  فاطمه گودرزی (23 /01/ 1399)  ابوالحسن انصاری (الف. رها) (23 /01/ 1399)  معین حجت (23 /01/ 1399)  علی معصومی (23 /01/ 1399)  ایمان اسماعیلی (24 /01/ 1399)  حسن مصطفایی دهنوی (24 /01/ 1399)  خسرو فیضی (31 /01/ 1399)  
تعداد آرا :13


نظر 36

  • امیر عاجلو   23 فروردین 1399 03:15

    درود بزرگوار زیبا و پر احساس بود قلمتان مانا rose rose rose

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 12:11

      عرض ادب ادیب فرزانه ...بی تردید زیبایی در نگاه شماست

  • سعید فلاحی   23 فروردین 1399 05:43

    درود بیکران هنرمند ارجمند
    rose

    احسنت بر شما
    عالی و زیبا بود
    applause

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 12:46

      استاد فلاحی والاقدر خوش آمدید درود rose rose

  • مسعود مدهوش   23 فروردین 1399 08:07

    درودها rose

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 12:47

      درود استاد مدهوش خوش آمدید

  • حسین خیراندیش   23 فروردین 1399 09:11

    درود
    دست مریزاد

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 12:47

      استاد خیر اندیش بنده نوازی شما مایه مباهات حقیر است

  • محمد علی رضا پور   23 فروردین 1399 11:51

    درودتان جناب احمدی!
    خوش آمدید rose rose rose

  • ز بودهن دریس   23 فروردین 1399 15:03

    میتونم اقرارکنم یکی ازاشعارقوی،پرمغز،سرشارازتخیل
    وبسیارزیبا
    به شخصه لذت بردم
    موفق وشادکام باشید rose

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 17:28

      هزاران درود بزرگوار حضرتعالی زیبا میخوانید بنده حقیر شاعر نیستم

  • فاطمه گودرزی   23 فروردین 1399 16:02

    درود استاد ارجمند applause applause rose rose rose

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 17:29

      شاگرد نوازی می فرمایید استاد گودرزی پاک سرشت

  • ابوالحسن انصاری (الف. رها)   23 فروردین 1399 17:53

    درود بر استاد ارجمند rose rose rose rose

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 19:07

      جانم فدایت استاد انصاری با شکوه سپاس از حضورتان rose rose

  • معین حجت   23 فروردین 1399 18:20

    درود بر شما جناب علی احمدی ، داستانی زیبا در قالب مثنوی خواندم و لذت بردم...
    البته از این میترسیدم که داستان همچون سروده های ایرج میرزا خطری شود big grin laughing که با مهارت شما ختم به خیر
    شد applause applause applause rose rose rose

    • علی احمدی   23 فروردین 1399 19:11

      عرض ادب جناب استاد حجت بزرگمهر سپاسمندم از حضور ارزشمند شما

      و ممنون از زیبایی کلامتان ...والا استاد جان خوف و خطر از ما گذشته متاسفانه وگرنه ارادت عمیق قلبی دارم به مرحوم ایرج میرزا ..پایدار باشد الهی laughing rose rose

  • علی معصومی   23 فروردین 1399 19:40

    درود ها بر شما
    جناب احمدی ارجمند
    ◇◇◇◇◇
    بهره مندم از قلم شما
    ☆☆☆☆☆
    در پناه خدا
    rose rose rose

    • علی احمدی   24 فروردین 1399 02:09

      برادر ارجمند ، استاد والاقدر و دوست گرانمایه بنده حقیر جناب معصومی نام ور خوشنودم که در شعر ایران نیز چون سایر فضاهای ادبی دیگر حامی این شاگرد بیمقدارت می باشی و دست بوسم استاد جانم rose rose

  • ایمان اسماعیلی   24 فروردین 1399 00:55

    سلام برادرم دلتنگ بودم
    ماشاالله ماشاالله گل کاشتی
    ماشاالله به این توانایی و این خلاقیت
    ماشاالله به این همه ذوق
    خیلی عالی بودی برادم
    در پناه خدا باشید به مهر عزیز rose

    • علی احمدی   24 فروردین 1399 02:11

      جناب اسماعیلی عزیزم البته که افتخاری آسمان گیر و بلند آوازه است مرا که ادیب فرزانه ای چون شما بنده حقیر را برادر خطاب نماید امیدوارم لایق باشم . مدتی نبودم رفیق شفیق نه در دنیای هنر بودم و نه در وطنم لکن کنون بی قرار و مشتاق آموختن از شما بازگشتم و خدمتکار حقیرت می باشم ای دوست ....

      rose rose rose rose

  • ایمان اسماعیلی   24 فروردین 1399 00:58

    سلام برادر ادیبم
    دلتنگ بودم
    چه خوب که هستی
    ماشاالله ماشاالله گل کاشتی
    درود به این همه ذوق
    درود به این همه توانایی و خلاقیت
    عالی بودید علی جان
    به مهر باشید برادر بزرگوارم rose

    • علی احمدی   24 فروردین 1399 02:11

      جناب اسماعیلی عزیزم البته که افتخاری آسمان گیر و بلند آوازه است مرا که ادیب فرزانه ای چون شما بنده حقیر را برادر خطاب نماید امیدوارم لایق باشم . مدتی نبودم رفیق شفیق نه در دنیای هنر بودم و نه در وطنم لکن کنون بی قرار و مشتاق آموختن از شما بازگشتم و خدمتکار حقیرت می باشم ای دوست .... rose rose rose rose

  • حسن مصطفایی دهنوی   24 فروردین 1399 07:26

    درود ها
    بسیار زیبا است
    سربلند باشید
    rose rose rose rose rose

    • علی احمدی   24 فروردین 1399 08:20

      زیبایی عنصر والای نگاه حضرتتان می باشد جناب استاد دهنوی گران ارج خوش آمدید

      rose rose rose rose

  • عباس ذوالفقاری   24 فروردین 1399 08:00

    سلام.....چه حسن ختام جالبی...افرین

    • علی احمدی   24 فروردین 1399 08:21

      سلامی به بلندای نماز حاجت آهوان ادیب والاقدر جناب ذوالفقاری گرامی خوش آمدید و بنده نوازی فرمودید

      rose rose rose rose

  • خسرو فیضی   24 فروردین 1399 11:06

    . سلام و درود بیکران . . بیکران نثارتان باد rose rose
    . استاد والانگر و اندیشمند کلک خوش خرامتان را ذهن خلاقی
    . چنان هدایت نموده که در توصیف زیبایی و جاودانگی این اثری
    . که تصویر کرده اید . اندک بضاعت ادبی و علمی ام یاریم نمی کند !!
    . آخر بسیار فراتر از اندیشه هایم سروده اید .
    . باز هم درودها نثارتان باد rose rose
    . rose rose rose applause applause applause rose rose rose

    • علی احمدی   25 فروردین 1399 02:28

      بنده نوازی حضرتعالی همواره مایه مباهات حقیر می باشد ...خوش آمدی جناب استاد فیضی والاقدر

      rose rose rose rose

  • حمید میرزانژاد   25 فروردین 1399 12:31

    عالی applause applause درود بر شما rose rose

    • علی احمدی   26 فروردین 1399 00:00

      عالی نگاه پر مهر شما استاد گرامی می باشد درودتان باد rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا