نوشته های ادبی لیلا سعیدی
میدانی محبوبم…. موهایت چشمانت لبانت مقلب القلوب است… نوروز یعنی خنده ی تو احسن الحال من است سیب را گاز نزن… که حوا پشیمان است جانا...
ادامه نوشتهجام های ِ شراب را بشکنید… اینجا لب های ِ سرخ ِ یار مستت می کنند بی آنکه گناهی به پای تو بنویسند فرشته ها…????????♀️????...
ادامه نوشتهتصاحب همیشه چیز بدی نیست… مثل ِ بغل کردن ِ (تُ)
ادامه نوشتههر انسانی به شوق ِ چیزی زنده است… من به بوسه های ِ آتشین ِ «طُ)
ادامه نوشتهشعری بگو معشوقه ی ِ چشم مشکی ِ من… میخواهم هک کنم روی پیراهن ِ چهار خانه ام… تا بفهمند (طُ)مال ِ منی… جاذبه ی بین ِ ما هیچگاه تبدیل به دافعه نمی شود… این است معنای عشقِ واقعی جانم...
ادامه نوشته«مردها همیشه با مردمک ِ چشمانشان ثابت می کنند دوست داشتن ِ معشوقه شان را» اگر دوستم داری به قاصدک ها بگو زودتر از آدم ها عشق را بازگو می کنند.. نگذار نوشدارو بعد از مرگ ِ سهراب شود…...
ادامه نوشتهیأس ِ من رجا شود… آنگاه که تو نه تنها در خواب بلکه در بیداری مرا ببوسی… «آخر میدانی !؟ هر مردی در بوسیدن مهارت ندارد» که دل ِ معشوقه اش را به دست بیاورد… «شاید برای ِ همین است که می گویند زن ها ع...
ادامه نوشته«بغل کن مرا بگذار مردم بفهمند خانه ی دوم ِ من آغوش ِ (تُ)ست…»
ادامه نوشته«آباد باد خانه ام» قلب ِ(طُ) را می گویم❤️
ادامه نوشته«نصف ِ ایمان ِ من خنده ی توست...» کمی بخند برایم جانِ من ... نگذار کارم به دارالمجانین بکشد...
ادامه نوشتهچه کرده است مهره ی ِ مار ِ چشمان ِ قهوه ایت با ضربان ِ قلب ِ مردم ِ جهان؟! که روی ِ ۱۰۰ است… اینجاست که فهمیدم قهوه در برابر ِ چشمانت بی طرفدار است...
ادامه نوشته«حرام است نوشیدن ِ قهوه ی ِ تلخ» از بهرِ بی خوابی تا سپیده ی صبح وقتی خدا چشمان ِ (طُ) را قهوه ای آفرید
ادامه نوشتهکوچه ها خسته اند از بس سالهاست زمین صدای ِ قدم زدن هایت را نشنیده است… دریا شرمگین است از بس موج موهایت تمام ِ شهر را شیفته ی خود کرد… معشوقه ی من وای از مهره ی مار چشمانت وای وای وای که مرده را زنده...
ادامه نوشتهخورشید را خدا آفرید برای ِ دل ِ ابری (طُ) وقتایی که غمگینی هوا را آفتابی کند آری من و تو دختر تابستانیم نیازهایمان را الله می خرد تو فقط ناز کن❤️????????????♀️...
ادامه نوشتهجاذبه ی رنگ ِ چشمانت مسلمان کرد هر چه کافر را... (طُ) چه نسبتی با خدا داری؟! که یک شهر را دیوانه ی خود کردی دل ِ تهران را لرزاندی امشب با موج ِ موهایت ببار ای ابر ِ بهمن...
ادامه نوشتهI love my mom and beautiful my sister and my kind friend .you couldn’t judge humans and me dont love my freind
ادامه نوشتهخودت را در آینه نگاه کن... جاذبه سرخی ِ لبهای ِ توست سیب از طرزِ خنده های ِ (تُ) به زمین می افتد????
ادامه نوشتهزل زدم به موهای مشکی ات… خیره شدم به رنگ ِ قهوه ای ِ چشمانت… لب های سرخت را از روی ِ عکست بوسیدم و درست همینجا بود که فهمیدم عشق دردسر دارد…...
ادامه نوشتهحواست به موهای ِ مشکی ات باشد محبوب ِ من این عشق ِ خدا به تو بود تا بفهماند موج ِ موهایت از دریا بیشتر آدم ها را غرق می کند...
ادامه نوشتهباران شاید نام ِ مستعار ِ (تُ) بود… و چتر شاید تنها تکیه گاهت تا بفهمی کسی که دوستت دارد هر شب برایت طلب ِ باران می کند و (تُ) را زیر چتر ِ رنگی اش تنها نمی گذارد درست مثل خدای ِ فروردین...
ادامه نوشته