- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
منوچهر منوچهری(بیدل)
در24 /02/ 1301 -
سینا صارمی
در24 /02/ 1394 -
فردین صمدی
در24 /02/ 1399 -
Seyed Mohammadreza Lahiji
در24 /02/ 1369
«خواب پریشان» خواب در چشمان من دیشب پریشان حال بود مرغ دل گریان میان نیمه شب بی بال بود خنجری بغض گلویم را به سختی می فشرد گوشه ی کاشانه ی دل غم خموش و لال بود گیسوان دخترک را باد با خود بُرده...
ادامه شعر«انسان خوار» من از گرگ و شغال و روبه مکّار می ترسم من از کرکس که باشد همدم کفتار می ترسم غزال تیز پا باید کنی در بندِ خود سلطان من از شیری خوراکش می شود مُردار می ترسم شود خورشید در بندِ سیاهی ...
ادامه شعربسمه العزیز ورطه آشفتگی ای ابر سیه روز که در حال گذاری وقت است که گریان شوی و اشک بباری فرقی نکند روز و شب مردم اینجا در ورطه آشفتگی و فقر و نداری شمشاد قدانند که از جور خمیدند این مردم بیچاره افتا...
ادامه شعر۱_ در لحظه ی غروب، ناگهان، سگ اندوه، گاز می گیرد، پای کودک احساس را... ۲_ در دهکده ی سکوت، با ادرار لاک پشت ها بر دست دختر بچه ها، هر روز غروب، دفتر عادت به استبداد، ورق می خورد... ۳_ گیسوی سیاه تو،...
ادامه شعردارها و نیزه ها _دارها همه دارند عطش؛ سخت تشنه اند گویا باید سیراب شوند،سیراب! مرگ را باید سر بُرید باید که خون قربانی شود؛ پای خسته ی زخم این درد ها... _می شود جاری؛ جویبار پشت جویبار... عاقبت؛پای پی...
ادامه شعر«آرزوی خوشبختی» کاش هرگز ظلم و بیدادی در این عالم نبود کاش هرگز سینه ی آدم سرای غم نبود کاش خورشیدی فروزان بود در دریای دل شام تاری در دل دریای پُر ماتم نبود کاش زخمی دل نمی شد اینچنین با تیر ...
ادامه شعرامروز که کمک خواهم و دردم که مرا یاری نیست آن فردا که رسد اوج روم درد تو مرا باکی نیست این کرم و نیازار و به بد چهره گی تهمتش نباشد گر پیله و پروانه شود حرف کسی را که خیال نیست ...
ادامه شعربنام خدا (زمستان) پائیزِ دل انگیز ، همی رفته خرامان آن دفترِ الوانِ خزان ، آمده پایان این موسمِ بارانی وبرف و یخ و سرما دارد خبر از فصلِ سپیدی و زمستان (نژاد - دی ماه ۱۴۰۲)...
ادامه شعرخبر شوم آن کلاغ منم سیزده حرف داغ داغ منم انتظارت به سر رسید مادر بدترین حسن اتفاق منم خانه سرتاسر از بهار پر است و زمستان این اتاق منم چشم قلب تو نیمهتاریک است سوی تاریک این چراغ منم سبب غصههای خود...
ادامه شعر«یادش بخیر» روزی ز این باغ خزان آن بلبل مستانه رفت فصل زمستان گشت و زینجا شیر نر مردانه رفت دیگر در اینجا محفلی روشن نشد با شور عشق آتش زده در خرمن این مردم بیگانه رفت سجّاده رنگین شد به بوی م...
ادامه شعر«سلسله مویان» دل بر این سلسله مویان تو نبندی که خطاست پیچش مو ، خم ابرو همگی رنج و بلاست تیر مژگان نگاهی که نشیند به دلی دام گسترده شود دیده و چشمی که سیاست کعبه ی دل تو مکن بتکده بت را بشکن ب...
ادامه شعرگلوی دریده ی زندگی _صدای اذان می آید؛ از کوچه پس کوچه های این شهر! باز هم خدا را؛ به ریشخند گرفته اند... این جا؛ موج خون فواره می زند از گلوی دریده ی زندگی روح هر خانه به خود می پیچد با بغض؛ از هزار...
ادامه شعرشب یلدا شب فال است شب آجیل و احوال است مبارک باشد این چله که مارا احسن الحال است شهریار کاراندیش شب یلدا مبارک ...
ادامه شعر《فردای روشن》 باید به فردا چشم امیدی دگر داشت باید برای پر زدن ها بال و پر داشت باید به دور انداخت رنج و درد و غم را در این مسیر زندگانی همسفر داشت باید رها شد از شب تاریک و ظلمت فکر رهایی از شب...
ادامه شعرتظاهر می کنی دوستم داری! گاهی... از تظاهر هایت میترسم! جای اینکه به رنجم میترسم انسان بودنت را هم تظاهر کرده باشی!؟...
ادامه شعر《گفتم ، گفتا》 گفتم برای رنج دلم راه چاره چیست؟ گفتا مخور تو غم که جهان را فقط دَمیست گفتم که در قفس شده مرغ دلم اسیر گفتا اسیر غم نشوی دام بی کسیست گفتم چراغ خانه ی دل می شود خموش گفتا ز بعد ظلم...
ادامه شعر《گرداب》 چشمم شده بارانی حالم شده طوفانی دریا همه گرداب است ماهی شده قربانی در شام سیاه ما جز دیده ی گریان نیست هر دیده که می بینی غم دارد و بارانی چوپان شده یک گرگی ای وای بر این گله گرگی که ب...
ادامه شعردلم تنگ است برای روز های شاد جوانی برای روزگار خوب و خوشحال قدیمی دلم تنگ است از این بن بست دنیایی از این دنیای پر از درد و غم و دلتنگی دلم تنگ است برای آن یار خوب قدیمی همان یار مغروری خوش قل...
ادامه شعرزشرح حدیث عقل وجنون دلم آکنده شد به عشق مجنون همی مجنون مست شد بی قرار دل لیلی سرمست شد بی قرار لبریزشد چشم وعقل بی قرار واهمه ننمود زاختیار بی قرار عقل مح...
ادامه شعرنمیدانم درمیان این افراد چه میکنم، اینانکه عقایدشان سرشوزنی به من شباهت ندارد وجز خز عبلات چیزی برای گفتن ندارند ، بله بنده از محفل های خانوادگی بیزارم.......
ادامه شعر