تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدهادی صادقی

«آبرو» روزگاری در جهان ما آبرویی داشتیم در میان باغ گل ما رنگ و بویی داشتیم باغ ما سرسبز و عطر یاس آن پیچیده بود قامتی چون سرو رعنا شکل و رویی داشتیم در میان جنّتی بودیم و همچون یک پَری چشم ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«طوفان غم» دریایِ درد و رنج و غم ، طوفان شود ویران کند هم کشتی و هم ناخدا ، درگیر این طوفان کند هر شاخه ی خشکیده ای ، یک چوبه ی داری شود هر روبه مکّاره را ، از شاخه آویزان کند دیگر نتازد اسب ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«ویرانه» ویرانه شد این خانه از دست ستمگر آتش به جان افتاده گلها گشته پرپر شام سیاهی گشته مهتابی در آن نیست در این سیاهی جغد شومی می زند پر باغ خزان یک بلبل خوشخوان ندارد باغ خزان پُر گشته از خ...

ادامه شعر
فرزاد الماسی

شدم نوستالژی با این بهانه دلم می گیرد از دست زمانه شبیه خاطرات رفته بر باد نمی گیرد کسی از من نشانه فرزاد الماسی...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

"کدام قسمت این قصه از تو بیزارم کدام قسمت این قصه دوستت دارم ؟ که انتخاب شوم بین عشق و نفرت تو عذاب می کِشدم از من ِ خود آزارم ! اگر خودت بروی چشم باز پنجره ام ولی اگر که بمانی همیشه ، دیوا...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«مرگ آزادی» کابوس شب با مرگ آزادی رقم خورد درد شقایق باغمِ شادی قلم خورد آندم که خورشید فروزان گشته در بند ظلمت شد و شام سیاه ما رقم خورد در نای حق تیغ ستمگر آرمیده ظالم به حقّانیتش آندم قسم ...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

به غم های پدرمی اندیشم ؛ محبوس درزندان ، شبیه یوسف پیامبر . ×××××××××× تاصبح برایت می نویسم ؛ مراقب خودت باش ، تو بخوان : "عاشقتم" ×××××××××× دلشکستگی امانم رابریده ؛ دردهایم را ، باناله سودامی کنم ....

ادامه شعر
رضا ناظری

راستی... اگر جای بوسه هایم شکوفه میداد!!! با آن همه گل لابلای موهایت چه میکردی؟؟!! #رضا_ناظری

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«با نام دین» با نام دین بر باد دادی دین ما را آتش زدی این خرمن و آئین ما را کردی تو غارت سرزمین مادری را بیچاره کردی مردم مسکین ما را شادی ز دلها پَر زده در این شب تار خونین جگر کردی دل غمگین...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شگفتی» از این همه نظم طبیعت در شگفتم از آدم و حوّا و خلقت در شگفتم از پرتو خورشید روز و ماه تابان از روز روشن شام ظلمت در شگفتم از آتش سوزان عشق جان مادر از این همه عشق و محبّت در شگفتم از ا...

ادامه شعر
جلال بابائی

باد در گوش درختانت آواز دوستی و محبت می خواند. تره های کوهیت سوغات مسافرانت را فراهم می کند. کوه های سپید مانده از زمستانت نگین انگشتر است بر انگشتر کوه. گون هایت سبز و خرم می شود و انبانی از هیزم و ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شام یلدا» شام یلدا می شود صبح سپیدی غم مخور بعد ظلمت می دمد نور امیدی غم مخور ظلم و بیداد و ستم هرگز نگردد ماندگار عاقبت ویران شود کاخ پلیدی غم مخور گر کویری گشته پُر از خار و خس این باغ ما م...

ادامه شعر
رضا ناظری

اگر پرسیدند چقدر تو را دوست دارد؟! بی درنگ بگو آنقدر که اگر لحظه ای پلک بزنم دلش برای چشمهایم تنگ می شود!

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«آسمان تار» من آسمان را تار می بینم رنگین کمان را زار می بینم در این هوای سرد پاییزی آلاله را بیمار می بینم صحبت ز مرگ آدم و حوّاست من آدمی را خوار می بینم باران نمی بارد زمین خشک است صحرای...

ادامه شعر
شهناز عیدی وندی

مرغک دل... دوش در نغمه ی خود مرغ سحر خواند بر عالم و بر دهر و زمان کین نباشد روا بر دل من ترک محبوبه ی شیرین دهان مکنید عیب من بی دل را کی توان دست کشیدن از جان ای بسا گوش سپارید از دل می کشم ناله و...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

گریه دارد اینکه حالت را نفهمند بر غمت هم شاد باشند و بخندند تا بخواهی درب شادی را کنی باز ناگهان در را به رویت هم ببندند ...

ادامه شعر
نازنین بیداد

هیچکی دوست ما نیست، مگه اینکه در نبودمون از‌ ما دفاع کنه

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«خود کرده» از چه می نالید چون خود کرده را تدبیر نیست در میان این دغل بازان که یک تن میر نیست خویِ حیوانی مسلّط گشته بر احوالشان در میان ذهن پُر مکر و ریا تدبیر نیست خانه ویران گشت شام آسمان آن ...

ادامه شعر
محمدشفیع دریانورد

شعر بندری دلوم دلوم پاره پارن اَ کار تو رشته رشتن چه اتکه با قلب پاکوم نومت اتا الرزوم ای بانی قلب پاره مه آه اکشم با ناله ی روز سزاش ابینی خیلی زود هم به ولله چوب خدا صدا اینینن درد ایشن صدا اینی...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«حرمت» چرا تحمّل نسل جوان چنین کم شد؟ بجای شعله ی عشقی دلا پُر از غم شد شکسته حرمت پیوند ، بین نسل جوان دریده پرده ی عصمت حیا بسی کم شد هوای خانه نگر سرد و بس زمستانیست حریم خانه پُر از درد و ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا