تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهناز چالاکی

آمده ام بی واهمه درهجوم تیرگی شب وکابوس های شبانه به پیشوازم بیا توجه نکن به هم خوردن دوخط موازی این بازیست که باران را به چشمان من بیاورد فرصتی نیست چاره ای به جز دل کندن نیست دلم که...

ادامه شعر
عباس خوش عمل کاشانی

خستـــه از روزمــــــرّگی هایم ، پر و بال تحوّلم بدهید روزگارم چه سخت می گذرد ، شور و حال تغزّلم بدهید ببریدم طــــواف میکده ها ، که دلم تنگ شد برای خدا بنشانید پیش مغبچـــــه ها ، پیچ و تابی به ...

ادامه شعر
علی اصغر  اقتداری

دیگر برای از تو سرودن مجال نیست باشد اگر مجال، جوی حس و حال نیست شعری به رنگ عشق و سرودی برای دل گویی شراب گشته و بر من حلال نیست ذوقم به سنگ خاره به آهن بدل شده ­ست شعری اگر از آن بتراو...

ادامه شعر
فاطمه  خواجویی راد

با سلام ودرود بی کران بر شمافرزانگان سایت شعر ایران من حدیث شریف کسا و زیارت عاشورا را به نظم در آورده ام برای چاپ ابتدا می خواستم نظر مبارک شمارا راجع به حدیث کسا و اگر جایی نیاز به ویرایش د...

ادامه شعر
حمیدرضا نادری

هر زمان روی زمین آل سعودی دارد هر صعودی به یقین باز فرودی دارد رو سفید است در آیینه ی تاریخ یزید تا جهان سلسله ی آل یهودی دارد مغول خشم شما آتش نمرودی بود آه غمدیده ندانست چه دودی دارد یک ...

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

ایا وامانده جان در عشق صورت
گرفتار پلیدی و کدورت
بدان عشق زمینی پست هیز است
ولی در صورت نفست عزیز است
هر آن کس دل به این وآن سپارد
بگو آخر که در قلبش چه دارد
که دل مرکز پ...

ادامه شعر
عباس خوش عمل کاشانی

مــــن و یک صبــــح بارانـــی دگر هیچ ملاقـــاتـــی خیــابـــــــانـــی دگر هیچ کنـــــار بــــاجـــــه ای زیــــر درختی تقاضــــای غــزلخـــوانـــی دگــر هیچ از آن پیــداتــریــــن خورشیــد ع...

ادامه شعر
منیژه رستم پور

منگر چنین به چشمم ای چشم اهوانه* تیرم مزن به مژگان ای یار هم یگانه بر ناز تو بدادم دنیای خود سر انجام جان از لبم ستانی چون مرگ عاشقانه سوزم به راه عشقت اتش بزن تو جانم خاکستری بگردان بی عذر وبی...

ادامه شعر
منیژه رستم پور

اسمم انتخاب مادرم شهرتم اجبار اجدادم مرا مسافر بخوانید همیشه در راهم رستم پور

ادامه شعر
منوچهر منوچهری(بیدل)

نبض عشقم چه تند میزند نبض زندگیم چه کند جو انیم را رها کردم چه بد کردم رها تر از ماه از تو پر شود دوباره نبض من در کوچه های آشتی کنون چه تند میزد آن شب باران امانمان نمیداد چادرت را کشیدی ...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

نامه ی صدادار دادا به استاد شفیعی کدکنی در ریتم موسیقییائی « مفاعیلن مفاعیلن » با دخالت « مفاعیلن»: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مف...

ادامه شعر
احمد البرز

درانقضاء تمام فصل ها روزی > بهار نشست وخمیده جان میداد کنار پدری سالخورده و بیمار<کودکی میگریست ولی نان میداد وزمان بدترین شکل منحوسش>زهربه من به او به آن میداد فصل آرامش ازکجای ما رد شد؟<آدمی با ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

نوع شعر: خوشه ای یا متغیّر گریه بس کن، که من از کوی سحر می آیم شاد زی دخترِ گل، با بهارانم و با موجِ خبر می آیم خبری هست پسِ پرده ، کمی صبر ، سحر می آید « چشــم زخمی، زده بر پیـــکرِ ماه...

ادامه شعر
احمد  رضایی پایدار

شخصی بعد از عمری شصت ساله پسرش گفت :تورا چیست در این میانه ؟ پدر گفت هر چه کردم خطا بود خطا جز ناکردهایم و آنهم خطایی است که تو می کنی احمد رضایی الف پایدار+ ...

ادامه شعر
علی اصغر  اقتداری

داعش از قلب کور قافله لشکر می آورند لشکر برای گسترش شر می آورند یک عده از تبار مغول های قرن هفت جمعی هم از نژاد سکندر می آورند قانونی از سیاهی دنیای ذهنشان فتوایی از گناه فراتر می آورند ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

زهره به دستی که رود دارد و بر لب سرود: «مرگ به قوم یهود... ، ننگ بَرآل سعود[1] گفت هم از جان و دل، بر یَمن و اهلِ عشق از افقی دور دست...، زهره ی چنگی درود نی سخن از ماسواست،گفتهء د...

ادامه شعر
عباس خوش عمل کاشانی

به جهان نیست چــو من مفلس بی پروایی سنــد خانه گــرو جایی و مــــدرک جایی کارمندم که به دوشیدن من مشغول است صبح تا شــــام به انگیـــزه ای و سودایی: هر کجا مقتـــدری باشد و مــال انـدوزی هر ک...

ادامه شعر
طارق خراسانی

1 از ذاتِ خدا ز هر کسی پرسیدم هر نکته کنار نکنه ای می چیدم قانع نشدم ز نکته ها ...، تا روزی در موجِ نگاهِ تو... خدا را دیدم 2 از آن شده ام به کُنهِ عالم آگاه کای عشق به کُنهِ ذره ا...

ادامه شعر
عباس خوش عمل کاشانی

گر ببنـــدی در بــــه رویـم تا در دیگر زنم من نــه آن باشـم کــز استدعا در دیگر زنم تا که سـرمست می وصــل توام قسمت مباد کز برای جـرعــه ای صهبــــا در دیگر زنم در پناهم گیرو بنشان چون طفیلم د...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

به میان عشقبازان تــو چـه عاشقی خـدا را ! که نـدای یا محمّد(ص) ز خـداست آشنـا را نسزد بجز تـو اَلـْحق به کسی چنین رسالت که به مُهر ختم گشتــــی سر ِ خیل انبیــا را ن...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا