ایا وامانده جان در عشق صورت
گرفتار پلیدی و کدورت
بدان عشق زمینی پست هیز است
ولی در صورت نفست عزیز است
هر آن کس دل به این وآن سپارد
بگو آخر که در قلبش چه دارد
که دل مرکز پرگار وجود است
بدن نقطه آن دوار عور است
کدام عشق آخرش آمد به سامان
بدون دردو اشگ و آه هجران
کدام عشقی سر انجامش و صال است
که عاشق زارو این وصلت محال است
ایا ای عاشق صورت سیه روز
شرارو شهوت و زشتی میافروز
چرا نار هوس را عشق دانی
چرا نفس بدت را دل به خوانی
چرا آغوش و گرم مست عریان
برایت همچو ماه و قرص تابان
ندانستی کزین نفس هوائی
نخواهی گشتن آزادو رهائی
ندانستی که دوزخ در میان است
شرار آتشش خیزو زیان است
بس این بشنو زبیدل رنج دیده
که هر شهوت پرست افتد زدیده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
طارق خراسانی 03 خرداد 1394 21:13
درود بر حضرت منوچهری
محتوای شعرتان را با کوهی از طلا عوض نمی کنم
دستمریزاد
در پناه خدا
علی اصغر اقتداری 03 خرداد 1394 22:01
حامد زرین قلمی 04 خرداد 1394 00:47
کدام عشق آخرش آمد به سامان
بدون درد و اشگ و آه هجران
سلام استاد منوچهری عزیز
تاج سری ...
خیلی دوستت دارم
نگار حسن زاده 04 خرداد 1394 10:21
سلام و عرض ادب و احترام
زیبا بود
شاد وسلامت باشید
سمانه تیموریان (آسمان) 04 خرداد 1394 11:12
با عرض سلام
درود استاد گرامی
واقعا لذت بردم و از محضرتون می آموزم
سید محمد میرسلیمانی بافقی 04 خرداد 1394 12:03
درودها استاد
فاطمه خواجویی راد 04 خرداد 1394 16:53
سلام استاد منوچهری فرهیخته
بس این بشنو زبیدل رنج دیده
که هر شهوت پرست افتد زدیده
بسیار عالی و به جا
طیبه طه (تهرانیان) 04 خرداد 1394 19:48
سیلام و احترام