تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ولی اله بایبوردی

شنو از طبل توخالی نوایی تو را دعوت به پاکوبی سرایی تمامی غرق در اندیشه کبری هیاهویی چه احساسی کذایی ولی اله بایبوردی 05 / 07 / 1401 ...

ادامه شعر
jalal babaie

دو مرد بودند که هر دو ادعا معرفت داشتند. ز هر جهت تخم کینه و نفاق درون هم کاشتند. یکی چنین گفت که یاری رسانم به مردمان. دگر چنین گفت که مانند من نیست در جهان. سپس ز هردو آمد این صدا منم منم اسوه ی معر...

ادامه شعر
آرمان پرناک

برف ذاتش پوشاندن‌ست وقتی حواس، سنگین شود در گرمایی سرد به خواب خواهی رفت " آرمان پرناک "

ادامه شعر
سیدیحیی حسینی

چهل, سه سال خسَّت..! خسته ازتیک تاک عقربک ها. که هنوزراه رفتن نمی دانند..! می دوند .. آنکه دست روی شانه ام , بانوازش قدکشید..! علی ای حال سنگین سلاحِ بیداد..! می کشد به گُرده... سیدیحی...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

نفس هایم را مثل سگرت میکشم تا همچون مرده ها حسابم نکنند آه جگرم لب هایم را سوزانده وقلبم با خونم جنجالک بازی میکند عجیب است که مغزم همچنان آدم هارا میشناسد و تشخیص میدهد. ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

هنـر و علـم و ادب قـابل ارشاد بُـوَد هرکس اینها به ظهور آورَد استاد بُـوَد بیستون را بنگر یک هنر از یک نفر است آن هنـر از اثر دست یکی فرهاد بُـوَد...

ادامه شعر
آرمان پرناک

یاهو درونِ چشمِ کبوتر، جنونِ پاییزی که کِل کشیده زمین از هوای چنگیزی دعای گرگ بیابان گرفته شاید که قدم قدم پَرِ شاهین، کشانده تا چیزی نوای طبلِ زمستان و داغ هر تحریر شروعِ ریزشِ دیوار پای کُشکَنجیر ...

ادامه شعر
علی احمدی

به یاد جمله سربازان میهن که دنیا را فدای داد کردند به جای زور و تهدید و فحاشی مرا با خون خود ارشاد کردند به یاد امپراطوران هستی مقدّس مکتبی با نام مادر که تا آموخت ما را زندگانی کمر خم کرد و شد گلبرگ...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《مهاجرت》 به این پائیز حالی کن عشوه و رقص برگ ها غم خیابان ها را دو چندان کرده انگار غروب پنجره ها غم داغ تابستانی که گذشت را نقاشی کرده اند بر تن دیوارهای روسیاه، و کلاغان شوم خیره مانده اند ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

آن راه خداونـد که با صلح و صفا شد از دست همین خلق چرا جور و جفا شد آن راه خداونـد که پُـر جور و جفا نیست هیهات که این جور و جفا از ره ما شد ٭٭٭ قیاس مرد د...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

هر کسی را قیمتی باشد به علم با عملکردی رسد جایی که حلم ذرّه را بیند معلّق در فضا خود کشاند پایکوبان سوی سلم ولی اله بایبوردی 30 / 06 / 1401 ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« دولت جاوید » هر آن کسی به جهان،راه و رسم آن بگرفت زِ نیکویی بـکند طاعتی و جان بگرفت زمین که خاک ضعیفی بُوَد1 زِ طلعت آن همیشه فیض نکویی زِ آسمان بگرفت غلامِ ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

خیال می کنی رسیده ای به قاف جهاد اکبری بکرده ای مصاف نگاه کن ببین به عشق او مگر بدور از شکی رها ز هر خلاف ولی اله بایبوردی 31 / 06 / 1401 ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

چشم بشر زِ سِـیر جهان سیر کـی شـود وقتی شود که از اجلـش عمـر طـی شود صـد سال اگر بمانـد و بر شوق زندگی خواهد سراغ خضر و پـی عمر وی شود ٭٭٭ هر کس به مادیا...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

ما با نیابت های بی پایان خوابیدیم در قعر زندان سکوت حیران خوابیدیم تا خواب شوکت در جهان خام خود دیدیم با قرص خواب سفسطه آسان خوابیدیم ما از خودی خوردیم و از خود سیر سیر هستیم ما زنده به گورانِ بی جا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

تا حَسن مردم یک مدرسه نشناخته است علم و تزویر و ریای خودش آن باخته است هرکه نشناخت خدا را و به هر مدرسه رفت علم و تزویر و ریا نزد خودش ساخته است ٭٭٭ زِ علـم مدرسـه تا ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

غـــروری که در مـــــا همیش است پیچ وآخــــــر ببـینی کــــــــه هیچ است هیـچ غــرور کمـــــــال و غرور جمــــــــــال بهـــــانه ی رنگین بـــــــا صد قیل و قال به سوی خــــود هرگز نـــــــــدیدیم دقی...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در ره طوفان و سیل خانه که ویران بُـوَد خانه نشاید بساخت آب که طوفان بُـوَد هرنفرازخود سری خیره سری کرد وساخت خانه که ویران شود سر به گریبان بُـوَد ٭٭٭ ناصح نصیح...

ادامه شعر
پرستش مددی

گرفته چشم تو نبض زلال باران را غروب می برد از دل خیال باران را به سرزمین نفس های سبز سوسن ها گرفته بغض بیابان مجال باران را بخوان به خلوت خورشید در خیال خودت ترانه ای که دهد احتمال باران را اگر...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در محضر دنیای دنـی هر چه خطا شد اول اثراتـش همه از جانـب مـا شد این خلق خدا هر چه خطا می کنن امروز تقصیر خدا نیست ، خطا گیر خدا شد ٭٭٭ هرکس به مج...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا