تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مرتضی برخورداری

آتش نه فقط سوخت ز پروانه پری را سوزاند از این غصه زعالم جگری را زینب شبی از مادر خود قول گرفته ست دیگر نرود باز کند هیچ دری را...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

وای‌بر شیعه‌که‌ازفاطمه‌غافل بشود  گــر طلبکار از او دشمنِ قاتل بشود  وای بر ماکه اگر صورتِ نیلیِ بتول  حذف‌از روضه‌و ازنَقلِ‌محافل‌بشود  وای‌اگر پهـلوی‌بشکسته‌یِ‌یاسِ‌نبوی  موجبِ تبرئه‌ی خصمِ م...

ادامه شعر
یعقوب سلامت

عمری در پی پاکی دویده ام پاکم ولی زمردم دنیا گزیده ام این رسم مردمان دنیست ای فلک تهمت زنند به من ها که عابدم من راه او می روم وعاقبت خوش است بگذار اهل زمانه ، به مثل ها ملامتم تاآن زمان که ن...

ادامه شعر
مصطفی غفاری

زندگیمان پر شده از سختی دوران بی تو و هواها شده پر از دود غفلت های از تو زندگی قلب زمین را جذب خود کرد و سپس و فضا را سخت و پیچیده نمود و پُر هوس زندگی، این تاجر طماع ناخن خشک پیر می خرد در ای...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

روزهایِ تار ،کِی‌سَرمی‌رسد حال‌وروزِ زارکِی‌سَرمی‌رسد خسته‌ام از دوریِ رویِ نگار حسرت‌ِدیدارکی‌سرمی‌رسد شادمانی‌کیمیای‌ِزندگی‌است لحظه‌ی‌ِغمبارکی‌سرمی‌رسد کینه‌و زخـمِ زبان بسیار شد ای...

ادامه شعر
مریم موسوی

طریق عشق جز "وجه" تو در قدح نبود مهدی جان (عج) جز پرده ی چهره ای کبود مهدی جان (عج) می گفت: طریق عشق را با صد شرح از حادثه آن عطش سرود مهدی جان (عج) پ.ن: وزن: مستفعل فاعلات مفعولن فع ...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

ابرهایِ‌دیده‌ْخون‌بارَد،زِدردِجـانِ‌من غم‌شده‌کَم‌کَم‌رفیق‌ویارِهم‌پیمانِ‌من باتـمامِ‌کـوششِ‌روز و شَبَم‌پیـدا نشد راهِ‌درمـــانی‌،برایِ‌دردِ بی‌درمانِ‌من کِی‌به‌آخرمی‌رسـد،دردوعذابِ‌زندگی ی...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

پیاده آمده اند این همه مسافرها به نینوای تو در اربعین چو جابرها اگرچه خولی و شمر و یزدها هستند ولی به سمت تو مایل شده است خاطرها و هرچه نعره ابن زیاد گشته بلند ببین به جاد...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

دل ز فراق قدسیان سوختن از چهل گذشت شعله‌ی شمع و ماتم افروختن از چهل گذشت . میخ علامت صفا و تپش و عشق و جنون سر در باب معرفت کوفتن از چهل گذشت . چهره‌ی ظلم و جور در هاله‌ی نور آفتاب کوفتن و شک...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

در شام غریبانه ی خود ماه نداشت در سینه بجز از غم جانکاه نداشت بی شک ز پدر غریب تر بود حسین در غربت کربلا دگر چاه نداشت ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

کاروان غم ................ در ذکر مصیبت اهل بیت امام حسین علیه السلام .............................. کاروان غم به راه افتاد در بند ارا ذل دختران آل طاها در به در منزل به منزل می فزای...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

عالم همه محو درحضور رخ تست امید جهان طلوع نور رخ تست اهل ستم از آمدنت می ترسند بمب اتم شیعه، ظهور رخ تست

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

ای مرغ دلشکسته... ...... در مصیبت امام حسین ....................... ای مرغ دلشکسته گرفتار چیستی ای گلبن امید زگلزار کیستی تو ایمنی نداری در بوستان گل اینک رسیده است فصل خزان گ...

ادامه شعر
مریم موسوی

یا حضرت سجاد (ع) جز سوز و گداز و ناسزا شام نداشت در مجلس شامیان جز جام نداشت با دیده ‏ی تر همیشه سجاد (ع) بگفت جز شام بلا، جفا، شقا نام نداشت پ.ن: وزن: مستفعل فاعلات مستفعل فع ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

در پهنه ی بیابان . منظومه ای درذکر مصیبت مولا امام حسین . . . ................................. در دامن ضلالت خو کرده بود خصم بر پهنه ی بیابان رو کرده بود خشم درقلب هرزگان بپا مانده ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

راز درون عالم دریا دلان ز چیست
شور و شتاب قصه ی این بیدلان ز چیست
در گوششان نغمه ی غیر از حبیب نیست
آن چشم با بصیرت خس را نصیب نیست
وارسته اند و عهدی با دوست بسته اند
از...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

مانند خودت هستی ، مانند امین، اکبر چون نور پر افشانی ــ « از پا منشین» ــ اکبر همتای محمّد کو ؟ در صورت و در سیرت ؟ غیر از تو درین عالم ، یا خلد برین، اکبر ای ذات تو از پاکی ،مرآت خداوندی ا...

ادامه شعر
علی روح افزا

در کرب و بلا حادثه هر چند شدیدست زیباتر از این ، گوشِ کسی هم نشنیدست تکرار شد این واقعه امروز ، چرا که... این شهر پُر از حَرمَله و شِمر و یزیدست ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

شب یاز دهم . . مهتاب در فراز بیابان حضورداشت شبتاب درفرودشتابان عبور داشت آن شرمسار بود زچشمان آسمان این در شگفت بود زرفتار نا کسان آوای هیچ زنده ای آیا به گوش بود دانم که مرغ شب درخش...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

ساحت عشق . درفصل خاک بر سر در قهقرای شب لبریز از شکنجه و مملو از تعب قولی نبود راست در عرصه ی وجود اندام اعتماد بس از هم گسسته بود . یک کاروان کوچک عشقی به چهر داشت آغوش بی ریایی و آهنگ م...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا