تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فاطمه بهرامی

کما چله نشین تنهایی خود درخلوت گشتم بی خبر به مهمانی عرش دعوت گشتم لب تشنه تر از دریا من درپی ابر بودم از خوابی که می دیدم بی خبر بودم دیدم در آنجا هر چه زیبایی بود تونل نورش به چشم...

ادامه شعر
محمد مولوی

تنها چیزی که مرا متعجب می کند در این دنیا اینست که ، فقر و غنی یک ” جان ” دارند . #محمد_مولوی

ادامه شعر
فرزاد شریف پور سولگانی

وقتی رفتی وطنم سوخت ، بدنم سوخت ز هجران غمت همه حال و هوام سوخت نفسم سوخت ز گرمای تنت شعله در شعله خموش شد ز شرمندگی اش وقتی بر تخت طبیب تن تب دار ترا مرهم سردی نبود. ...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

دلم زیارت اهل قبور می خواهد جایی که همه ساکتند و آرام محرم و نامحرم در کنار هم آرمیده اند هرچند این روزها بازهم پولدارها اینجا خودنمایی می کنند سنگ مزارشان چند میلیون می ارزد بعضی نیز آرامگاهی ساخته ا...

ادامه شعر
اکرم بهرامچی

چیزی به پایانم نماند و زندگی گم شد بازیچه ی سیب و مصیبت های گندم شد قلبم تمام عمر سرگردان و عاشق بود یک عمر معشوق ِ ِنگاه ِ یک تبسم شد عاشق شد و یک باغچه گل های کوچک کاشت در چشم ِهایش ، خو...

ادامه شعر
محمد مولوی

تناقض بعضی از آدم ها آنقدر حس ؤ احساس لطیفی دارند که... به گل ها آب می دهند اما درختی میوه را ” گیلاس” از ریشه در می آورند !.. #محمد_مولوی ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

روی قبرم بنویسید به خطّی زیبا: عمر کوتاه و زمان در گذر است زندگی چشم گشودن و نگاهی گذراست و جهان آینه ای جادویی است که به رخ می کشد او سیرتمان تواگر زیبایی همه دنیا زیباست و اگر زشت شوی زندگی دوزخ ...

ادامه شعر
رضا قنواتی

چیزی دارد در من پرواز می کند که اصلن ربطی به پرنده بودن ندارد مگر نمی گویند وقتی کسی می میرد به آسمان می رود...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

غزلی تقدیم به ملت مظلوم افغانستان که سرزمین شان زیر چکمه های طالبان ریش بلند خِرَد کوتاه، آه می کشد و ما که یاریگر ستمدیدگان سرزمین های دور بوده ایم، این بار، خرمن سوخته ی هم تباران مان را تماشا...

ادامه شعر
فرید  آزادبخت

ای وطن بر کدامین درد و همدردت بگریم ؟ چون زنی آشفته گیسو هان بگو ای جان من چون غریبان با چه سوزی بر زن و مردت بگریم ؟ یا به یاد عاشقان جان سپارت بی فغان با ناله ی مستان شبگردت بگریم چاک شد صد...

ادامه شعر
موسی  شریفی

می روند آدمها زودتر از آنچه که فکرش بکنید آدمها و شما می مانید و دلی پرحسرت با تمام حرفهایی که رسیده دم لب، ولی یک بغض فروخوردهِ شدو، به کسی گفته نشد مثل دوستت دارم و چه زیبایی تو کاش با هم دم عصر به ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم در رثای پدر بزرگوارم آن شب دل مادر شکست و دید رفتی شد آنچه او همواره می ترسید؛ رفتی بگذشت شب از نیمه و گفتند با من با کاروان خسته امید رفتی دست اجل از آستین قهر جنبید آن شب گ...

ادامه شعر
افسانه پنام

جگرم سوخت از آن لحظه که بی من رفتی....

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم در رثای پدر بزرگوارم تو رفته بودی و من با غمی جانکاه برگشتم ز شهر خویش با انبوه اشک و آه برگشتم به تنهایی شدم سرگشته آفاق اندوهت به سرحد دیار غربت بی ماه برگشتم سراسیمه شتاب...

ادامه شعر
محمد مولوی

ناگهانی باش مثل مرگ ناگهانی در اعلامیه ترحیم در سوگ عزیزمان می نشینیم . مرگ های کشدار ناگهانی نیست کمی بو دار است دردش هم کم نیست همانطور که جسم سماجت می کند روح را از کالبدش آزاد کند جسم ...

ادامه شعر
بابک  قدمی واریانی

ام -اس دخترم، دخترکم دل قشنگ ، شاپرکم تو که پروازکنان با چرخش میون هرچه گل با ارزش خودتو نشون دادی که چقدر از خود گل تو بهتری مثل یک دختر خوب و دلربا می‌شدی عطرگل و مهر و صفا **** چی شد از کجا اوم...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه العزیز در رثای پدر بزرگوارم چند روزی است دلم جز در دلدار نزد هیچ ره جز ره این قصه غم بار نزد آه از این باد بلاخیز که بر دشت وزید داس جز بر کمر لاله تبدار نزد ای دریغا ز نسیمی که نیامد ز امی...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

هو‌الباقی داغ غم تقدیم به روح پدر بزرگوارم دلدادگان عشق چو نام تو می برند درد تو را به جان و دل خویش می خرند پروانه وار گرد چراغ تو آمدند آشفته حال گرد وجود تو می پرند بنگر ز داغ رفتنت آتش گرفته ان...

ادامه شعر
علی ناب

من به ایام جوانی مرده ام بی خبر از زندگانی مرده ام در حصار بی کسی وامانده ام از غم بی همزبانی مرده ام تا سرای سرد طوفان رفته ام از نگاه یار جانی مرده ام همچو مجنون در ره لیلی شدم غرق افکار رو...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به روح پدر بزرگوارم ما عکس تو در دیده نشاندیم و تو رفتی در حسرت یک بوسه بماندیم و تو رفتی آسیمه سر از راه رسیدیم و صد افسوس بر رهگذرت چشم دواندیم و تو رفتی رنجور شدی، ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا