تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
دادا بیلوردی

هنـــوز منتـظـرم و در خیـال، عـمر می سپرم هنوز مهرِ تو را من به جان خــریـدارم کجائی ای که از تو بیخبرم؟! شکسته پشت درم * اگر تو باز آیی و مجـلسِ زلال آرایــــــی همیشه بستـرِ نرمِ دلـ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

ای خدا رزق من واین عمرکه ازخوان توبود خاک زاری سـرم بـر دَم ایوان تو بود جمله آدمیان و همه وحـش و طیـور رزقشـان از اثـر سفره احسان تو بود ٭٭٭ گردش...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

و خواهم گفت بودی کاش به عصر ِ ما نظارت می نمودی کاش عوض شد رنگ ِ باران تا که گم کردیم دریـا را و در حسرت شدم گاهی به زودی کاش مــرا می بُــرد رودی کاش * و خواهم گفت دلّالی نگهمیداشت از ما را...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

آنکه امروز دل خستهء ما می شکند سنگ صد من به ره باقی عمرش فکند گرچه ماراست دلی ساده چنان آب زلال لیکن آه دلمان گور ستمگر بکند. سیدرضاموسوی راضی بحر ، رمل مثمن مخبون محذوف با درود به پیَشگاه شما...

ادامه شعر
واثق (تربت جام)

تا ولوله و خروش مارا دیدند از بی خبری به حال ما خندیدند دانی که چگونه غافل اند از مقصود؟ با چشم خموش در پی خورشیدند ✍️ واثق جامی...

ادامه شعر
محمدجواد منوچهری

گفتم خدا در شهر غم بُردی مرا گفتی چرا اینگونه می‌بینی مرا گفتم خدا اندر میان غربتم گفتی سُروری، اندرمیان صُولتم گفتم خدا کم طاقتم، اندر میان دیده ها گفتی تو را حاجت دهم، بَردیده بنشان، صیرتم گفتم خدا ...

ادامه شعر
محمدجواد منوچهری

عشق من، سازم برایم کوک کن عشق من، بالم برایم تور کن @@@ عشق من، دنیا به کامت شاد باد عشق من، دنیا برایت فال داشت @@@ عشق من، با درد من همساز باش عشق من، با حرف من همراز باش @@@ عشق من، تقدی...

ادامه شعر
حافظ کریمی

سوزِ دل دنیا سرکِش شده بیراهه روان گشته، حَذر آژیر زردی به قرمزی گرائیده ، خطر به چِسان چنین شتابانی تو دنیا فانیست کجا هستند کسانی که می گفتند باقیست غفلت کل بنی آدم از این فانی سرا باقی پنداشته ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

برترین حسِ سجده ها در این است پیشانی به خاک و تن ها خاکین است گوش زمین می کنیم پچ پچ ماها در سماوات شنیده شود پچ پچ ها فقط آسمان نیستا هُو دلِ ماست نزدیکتر از آنیست آنی به ماست زمین و آسمانها مملوک...

ادامه شعر
داود دوستی

من و جام شراب و مستی و رندی و رسوایی باده ای داده ای دستم که تا معراج می بالم

ادامه شعر
محمدجواد منوچهری

سکوت می‌کنم ، سکوت می‌کنم زیرا بیانم ، تند و آتشین است @@@ سکوت می‌کنم ، سکوت می‌کنم تا نچرخانم ، زبانم را، سکوت می‌کنم @@@ سکوت می‌کنم ، سکوت می‌کنم شاید که دریابم ، راز گذر کردن را @@@ سکوت می‌کنم ا...

ادامه شعر
بابک  قدمی واریانی

با تو گویم حرفهایی هایی در میان راز و رمزی تا نباشد در گمان زندگی اسرار پنهان و نهان گر چه قولش بشکند گردد عیان آنکه مُهرش گشته قلک بهر نان آن یکی با اعتقادی کم نشان اعتقادی داشتن از جنس نور هفت...

ادامه شعر
حافظ کریمی

دل فقط جای خداست بی قرارش نکنید دل به عشق هُو بپاست داغدارش نکنید بی خدا دل میمیره تنگی و ماتم میگیره با خدا آشتی کنید و بی قرارش نکنید مالک اصلی دل خداست غیرش ندهید بی خدا دل میمیره جفاست غیرش ند...

ادامه شعر
حافظ کریمی

جهان آفرینش را نظر کن ، ای بنی آدم تفکر کن در آیات کتاب محکمات هر دَم چه زیبا آفریده کل خلقت های دنیا را به حکمت داده بر هر یک نیازمندی آنها را به دریا امر فرموده پناهگاه باشی بر ماهی به...

ادامه شعر
محمدجواد اسدی

دل... تورا با چه ضربی کشیدند بند؟ به بازار بی آبرویی فروختی شرف را به چند؟ تو بهر بقا و کمالی چرا، تو خود را به پایین کشیدی ز جای بلند؟ به همراه من در جهان آمدی که محفوظ داری مرا از گزند تورا قصد و ...

ادامه شعر
واثق (تربت جام)

من مرید شیخ جامم جام را پر باده کن تا ز مستی بر فراز آسمان طیران کنم!

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

دیدمت ای نازنین و شد دلم خــــالی ز غیر خالی از حرص بهشت و حوری و ترسای دیر هرچــــه دل می بُرد بستم بر شهابی رهگذر تا شود پاسخ به هر چشمک زنی فی الجمله خیر گـــر قبول افتد شوم بر روی ماهت مشتری م...

ادامه شعر
حافظ کریمی

و خواهم ماند در حکمت های الله نخواهم کرد رها تا حق کند راه حسادت را کن رها ای گنه کار که آخر با حسادت می روی چاه کسانی را حسادت، زیبنده است بجای رب هوای نفس، بنده است یقینا در جهان حافظ ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

بوسه زدن دست پدر مّرامِ عاشقانه است بوسهِ پای مادران سجده ی عارفانه است بوی دوگل کل جهان دایم و جاودانه است به والدین کنیم حَسَن سفارش یگانه است عاقبت صفا میخوایی رضای والدین توست رضایت خدا میخو...

ادامه شعر
امیرحسین  زیوری برازنده

آنگاه که پیدایی پنهان تو دیدند هر لحظه ملائک به رخت سجده کشیدند صدها گل پرپر شده در دامن این خاک با شمع طلب حسرت پروانه چشیدند هرگاه که تن جامه درید از گره ی عشق پیمانه ی می بر سر این خاک خمیدند در سا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا