تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سجاد صادقی

مغز من سینمای n بعدی سینه ام کتاب تاریخ است قلب من تیر میکشد بی شک زخمی از هوای مریخ است زخمی از نگاه آدم هاست سیبل خوبیست بطن چپم تیر بنداز و ببین که بعد از آن می روم گوشه ای بکپم می روم ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

مثل باران به دشت چشمانت مثل عطر شقایق عاشق روی تصویرِ سبز احساست می نویسم فدای تو ، طارق می نویسم که رفتنی هستم مثل برگی که با خزان رقصید می روم بی صدا ، به آرامی مثل اشکی که بی صدا بارید ...

ادامه شعر
مریم ناظمی

هرشب کنار بسترم یک روح آواره زل می زند بر این اتاق نیمه تاریکم از ترس او لب میگزم آهسته و آرام هی می خورم ته مانده ی شیرینِ ماتیکم من قالب ِ متروک ِ این روح ِ دل آزارم یک زن به رنگ جیغ ِ قرمز...

ادامه شعر
علی اصغر  اقتداری

پرچــم سبـز علف باز فروردین رسید و صحن باغ با هزاران گل فریبا می¬شود لاله می¬خندد به روی تپه ها دشت ها شاداب و زیبا می¬شود باز با دست نسیم از شاخه¬ها می¬چکد روی زمین گنجشک و سار آسمان بوی پ...

ادامه شعر
علی سپهرار

درخت خسته باز از پشت شیشه به ضرب شاخه اش از خود خبر داد میان صبح و شب از فرط سرما به آهنگی حضورش را به اوراد * به اصرار از گلی کو در اتاق است که روزی بس شکوفا بود و آباد بگفت و خاطرم ...

ادامه شعر
جابر ترمک

چهارپاره ای ابر بی تو هم شب من بی ستاره است  وقتی که بغض ساده ی من چارپاره است  روی گسل نشسته دلم باورم کنید  سقف شکسته منتظر یک اشاره است  *** پاییر در سکوت غزل غیر آه نیست  بگذار تا سکوت غریب...

ادامه شعر
سارا ابراهیمی

وقتی به خواب رفتی و جنگل خدا نداشت وقتی صدای سبزه به گوش ملخ رسید آنشب که باد قول تو را روی دوش برد هر اره یی برای تنم نقشه میکشید دایم کنار آینه ها غصه داشتم تصویر محو و گم شده یی در ک...

ادامه شعر
حسن بذرگری

هزار و یک ترانه دفتر ایازدهم: یاد ها نام ترانه: برگی دیگر از دفتر عمر من بگذ شت ** برگی دیگر از دفتر عمر من بگذ شت برگی دیگراز دفتر خاطرات من پرگشت خوب یا بد سالی از سال های عمر من بگذشت جوا...

ادامه شعر
علی سپهرار

مجموعۀ چهارپاره ها ، با یاد دکتر محمد مصدق و زمستانی که سرها به گریبان بود! ************* از لابلای خستگی زوزۀ سگی ، برف از میانِ صبحِ دماوند سر رسید شبگردِ پیرِ لنگ به عمد از سرِ عبور ، هش...

ادامه شعر
علی سپهرار

زمانی آب رودی پر تلاطم ، به پاهای پریسایی گذر کرد.. به سنگ و صخره زد چون روی خود رود لطافت آب یخ را شعله ور کرد ***** فروزان آب و هم خورشید و هم شور پرستوها به گِردش بر نشستند به آرام...

ادامه شعر
سجاد صادقی

ما همه سرباز این خاکیم بیش از صد ساله می جنگیم ای وطن ای خاک اجدادی ما برایت خون ها دادیم ما برای اعتلای تو خاک آبادت وطن جانم روز و شب ها را نمیخوابیم سرزمین خوب ایرانم ما همیشه حافظ مرزی...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

از جدایی من دلم پر می زند باز هم بر سینه و سر می زند این دل من عاشق زیبایی است خواب هایش باز هم رویایی است بی وفا دیدی که عاشق نیستی من که بودم تو چرا پس نیستی دردهای این دلم طولانی است من هوای...

ادامه شعر
سارا ابراهیمی

من تابع قانون من بودم! دنیا مرا یک جور دیگر خواست دنیا دو دستم را به پایش بست، چرخاند و گفت: این حق ادمهاست! اینجا که سگ دو میزنی هرروز ز رُس میکشد ، میدان عصاریست دلخوش به درگاه خدا ه...

ادامه شعر
محمد رضا محمودی

عشق یعنی غریبه ای مجعول حاصل ازدواج فامیلی است عشق در برزخی پر از اتش رقص سامبا به سبک برزیلی است عشق یعنی توهم یک نسل صبح را در سلام بوئیدن عشق یعنی که قسمت خود را دست در دست دیگری دیدن ...

ادامه شعر
سارا ابراهیمی

رودخانه ایی به کوچه میآمد! رودخانه از حیاطمان رد شد رودخانه روی تخت من خوابید رودخانه پشت پلک من سد شد سد سست چشمهام پتروس وار دایما به فکر دستهای تو بود میشکست سد لار در قلبم هرکجا ر...

ادامه شعر
طاها  رئیسی

آنکه ایمان در دلت رسوا نهاد لاجرم آزمون بر سر راهت نهاد تو نترس از جبر و هم روزگار تو نترس از زخم و رسم روزگار چون توکل کرده ای پاپس مکش چون خدا با توست پس غم مکش...

ادامه شعر
امیرحسین نوروزی

بوی نیرنگ میدهد دنیا بوی گند زن خیابانی فقط از ما قصه ای مانده دختر ماه و مرد بارانی . در گلویم سکوت میرقصد من ولی درگیر فریادم اعتماد نابجا کردم مثل بید لرزان هر بادم . مثل خواب و مثل...

ادامه شعر
اله یار خادمیان

قصه ی ماندن و فرسود ن و نابود شدن جاده ی آتش و خاکسترِ مردود شدن راستی شد همه افسانه و اوهام و خیال رو به تردید سفر کردن و مطرود شدن باورِ خیسِ من و خنده ی بی رونقِ دل شهرِ پر حاشیه و حا...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

یتدت هست ؛ نه ؟ یاد فصل عاشقی دلدادگی هامان بخیر یادمستی ها و اعجاز نـــگاهامان بخیر پشت باغ کدا خدا نصرت که یادت هست ؟ نه یاد آن گلــــــبوسه ها از کنج لبهامان بخیر * آمدم یکسال بعد از رف...

ادامه شعر
امیرحسین نوروزی

غمگین تر از غروب هر جمعه در عمق تنهایی یک کافه مردی خیال خودکشی داره مردی نشسته شعر میبافه مردی که با کابوس بیداره هرلحظه با شعراش درگیره سیگار هی سیگار هی سیگار نزدیک سی ساله که میمیره ن...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا