3 Stars

رود

ارسال شده در تاریخ : 13 اسفند 1394 | شماره ثبت : H942740

زمانی آب رودی پر تلاطم ،

به پاهای پریسایی گذر کرد..

به سنگ و صخره زد چون روی خود رود

لطافت آب یخ را شعله ور کرد
*****
فروزان آب و هم خورشید و هم شور

پرستوها به گِردش بر نشستند

به آرامی بسانِ آب و ماهی ،

دمادم نوک زدند و شاد جستند!
*****
به نرمی هم پری دستش سپر کرد:

چو پارویی میان زورق و رود !

به خوشخویی طبیعت شد ملامت

ز لبخندی به یادِ بود و نابود !
*****
شناور تودۀ نیلوفران نیز ،

به دست و دعوتِ وی عقد بستند..

بساییدند و سر را روی پاها

به مهمانی کنار وی نشستند
*****
زمان یک لحظه بر بال نسیمی

به انگاری درنگی کرد و بهتی !

و یا آنی میان عشق و خلوت

صدا کرد ابر مِه را از شگفتی !
*****
به ناگه دوردست و دادِ هیزم

تبر در زیرلب ؛ ضربی به آهنگ ،

به تق تق پشت دیواری ز پیچک ،

نوا ، پژواکی از یک مرد دلتنگ
*****
گمانِ دیر من باور به در کرد !

درِ جنگل ولی دور از نوا بود..

نوایی کو به دلخوش بودنِ من ،

صمیمِ قلب من را آشنا بود..
*****
ولیکن روح جنگل با لبِ رود

تبانی کرد و قول بوسه ای داد

به مجمع دعوتی از کوه کردند

خبر از آتش و از بوته ای داد
*****
میانجی در میان آهن و چوب

بیانِ آشتی را گفت و خوش ساخت

دل هیزم شکن را شعله ور کرد

تبر را در میان آب انداخت
*****
به یک آن آب و آتش ، آهن و چوب

نگاهی کرده دور از هم دویدند..

پری از آب شد محو ؛ آسمان سوخت

به نوبت گوش دنیا را کشیدند
*****
سحرگه من شدم مهمان خوابی

چه خوابی بر نهاد اعتمادم

به ضربی هر بشارت را فرو ریخت

من از شاخ درختان اوفتادم :
*****
درونِ قعری از یک ژرف تاریک

فلک دست مرا یک آن رها کرد

میان معبری تنها و باریک

صراطی نو به من از نو بنا کرد
*****
طنین قهقهی آب و گذر را ،

چو سرخابی به دور چهره مالید

به رویم قطره ای بر نان خشکی ،

به نام صبح و هم بی وقفه پاشید !
*****
من از ترفند باران باز از خواب

به بازوهای ساعت دوختم چشم..

دمادم شانۀ انگشت در موی ،

بنا بر گریه کردم از سر خشم..
*****
سحرگه بقچه ای از خاطراتم

رها از رنگ و وارنگی تبهکار

نگاهم نیمه بیدار و پر از چرت

لبانم بسته لج ؛ حمّالِ سیگار....

البته این مجموعی از چهارپاره هاست که با هم یک شعر بلند را ساخته اند.
درود بر دوستان .

علی سپهرار ، اثیر

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 229 نفر 335 بار خواندند
علیرضا خسروی (17 /12/ 1394)   | علی سپهرار (17 /12/ 1394)   |

رای برای این شعر
علیرضا خسروی (17 /12/ 1394)  
تعداد آرا :1


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا