بیر قیز یاشاییرایچیمده هرگون ،،،، چیچک له نیر گولوشومده، داملا - داملا یاغیر گوزلریمدن ایشیم - ایشیم ایشیلداییر ساچلاریمدا دوم - دوروآخیردامارلاریمدا بیر قیزیاشاییرایچیمده،،، اوشاق لیق دادی وئ...

شیرگاهی چشمانش دل طعمه را می برد و طعمه اسیر می شود مثل چشمان دختران تبریزی

فروختم جوانیم را میان دیوارهای بی کسی وتنهایی وحسرت پرفاصله از دستان تب دار زیر سقف آغشته به بوی کهنه غم ...به نرخ امضاء ------------------------------- من مسافر جاده عشقم و مروج عشق وباغب...

گؤزلریمده سون سوز گئجه خیالینا دالان کیمی، چیرپیر یئنه قاپیلاری هارایچی یئل! قاچانمیرام،،، پنجره نین قوللارینی آچانمیرام، اؤز اؤزومه دوشونورم بو قارانلیق کوچه لرده یئل گلیبدیر سؤزآپارا !!!...

گیرم تمام دیشب را با رویایت دلخوش بودی وناگاه به خود آمدی ودیدی اینجا چیزی به جز خیال نیست آنگاه دیگر انتظارت بی معنا ست گیرم مرا فراموش ودنیای خا طر ه ها یمان را به آتش کشیدی برایت ...

نان از سفره عشق از دل آب از رود گم شده کدام خشکسالی آن راخشکانده؟ ودست کدام غم آن را ربوده؟ -------------------- غم زلیخارا زمان به دوش گرفته کاوشگرانه می آمد خسته از کاویدن وپربار... ...

بیا دستکم زنگ خانه ام را اشتباهی بزن ................................................ یک پارادکس

کلافه است سکوتم عمق شعری که بیت هایش فریادمیزندعن قریب احساس بی توبودن را! بیاکه سوسومیکند چراغ ذهن روشن کن دوباره شمع نیم سوخته ی بی پروانه ام تاکوچ کند بغض بی پایان گلو که گاه سرک میکشد ، تا...

در بند بند نفس ها سکوتی جاری است گویی زبانم گنگ ااست همچو زندانی که سالها دور از وا ژه هاست وتک تک بیت هایش میان میله ها گرفتار نه سپید می تراود ازذهن نه آهوی خوش خرام غزل در دل و د...

1 بی هیچ حرفی کوچ می کند بی هیچ شوقی تغییر فصل می دهد حالا بگو؛ این مسیر جای دوری نمی رود همین جا بیخ گوشت جنگ ، مرگ کار خودش را می کند. 2 تقویم ها ، آمدنت را به تعویق می اندازند خو...

آمدنت عاشقم کرد رفتنت شاعرم . برگرد ! این حرفها بدون تو شعر نمی شود . برگرد و شلیک کن درست در دهان تمام حرفهایم. وسط تمام دوستت دارم ها . بگذار همه چیز بین ما تمام شود. بین...

ازدحام دروغ جایی برای نشستن صداقتم ... روی فرش باورها نگذاشته قسم ها باید ببلعم واشکها باید بریزم که..نپرس شاید... بشودشست جرم دروغ را تاسو سوی صداقتم به چشم آید اگر..بشود شست!!! اگر.. ...

همچو برگی لرزان از شاخه های توهم زای عشق افتاده ام پشت پلک های بسته ام در خیال اشک را با بغضِ تلخِ فرو خورده بر گونه هایم جاری می کنم آسمان چشمانم ابریست و گلویم با پنجه های زمخت طاعون بی اعتمادی...

گاه با یاد تو دل می خندد گاه اما فقط اشک فقط اشک ... وازثانیه ها باید گفت ونوشت با یاد تو شعر خفته است دردی درون سینه که سرمای نبودت تازه تازه نگه اش ،می دارد تا شبی همره باران ...

عقاب جوجه اش را از بلندی هل داد پرواز دل می خواست بال را همه داشتند ....

آن هنگام که عکس ماه بر برکه دلم افتاد تمام دلتنگی هایم را گریه کردم می خواهم دست هایت را بگیرم در گذرگاه حوادث و دیوارهای سلولم آری می خواهم دستهایت را بگیرم از بن بست ِ عاطفه جایی که باد...

تیکانیدیم قورو یئرده گوز آچمیشدیم یالقیز یالقیز باتدیم یئره بیری منی دانلامادی بیری منی آنلامادی بیرگون آخشام ساری گوله آداخلاندیم یاغیش یاغدی توپراق منه قیسقانمادی بیر یئل اسدی دار گئ...

این کدامین بهار است که هیچ پیله ای در آن سر پروانگی ندارد... ومقصد تمام رودها مرداب های هر زه گی ست ... به کدام رویش ها خوش کنیم دل !؟ وقتی که پونه و برکه زلال تنها خاطر ه ایست در ذ...

از سکـــوتــم نتـــرس ...! دیریست ، عوض شدم خـــــودم را بوسه میزنم بی صدا گریه میکنم ...... و تمــــــــــــــام وابستگــــــــــــــــــی ام را بـــــــــــــه تیـــــــــــغ کشــــــــــــ...

خسته نمیشوم اگر زن سی ساله بودم دوباره عاشق تو میشدم