تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ابوالقاسم کریمی

جغرافیا نیستم که طول و عرض داشته باشم تاریخ نیستم که در گذشته توقف کرده باشم من شعری بی وزن در توصیف رنج های توام مرا ، احساس کن. ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

در خون کبوترانگیم خانه کن! شالیزهای سرد توکوشیما در باد.. در امتداد برفزار  بلیغ بایست! تا نام موعود شرقیم تا بیگاه... نگاه کن! از پشت میله ها قوهای توندرا به کانون ابرهای عبث خیره اند مرا در آغوش بگی...

ادامه شعر
رجبعلی  باقری

آسترِ تنم سرماست خیاطِ سرنوشت لرزِ تورا بر تنم دوخته است ✍رجبعلی باقری #سپکو_تن

ادامه شعر
فاطمه  یاراحمدی

دست به پهلو می آیند این شعرها چاقوها را بیرون می کشم چاقوها را... چاقوها را... چقدر تمام نمی شوند این رفاقت ها...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《جنگ نابرابر》 خسته ام از داغ رفتن اَت هنوز هم رد پایت میان واژه های دفترم روز و شب مرا به صدای غمگین جیرجیرک تنها گِره زده, انگار کابوس تلخ نبودنت قلمم را خلع سلاح کرده شبیه جنگ نابرابر مژگانت که هجو...

ادامه شعر
دکتر سجاد  فرهمند

لب هایت چک سفید امضا بود به بهای دل دادن و دل سپردن من آن را نقد کردم دکتر سجاد فرهمند

ادامه شعر
شهناز عیدی وندی

برکه می تابد نور در دل شب می ترواد مهتاب همه تن ها در خواب خفته در خواب عمیق همچو مرگی خاموش روی چشم ها چشم بند روی گوش ها گوشبند بر که می تابد نور؟ از چه می تابد مهتاب؟ ...

ادامه شعر
محمد مولوی

من: من اگر خاک بودم فقط علف هرز می روئید از من من اگر آتش بودم کاشانه ها را می سوزاندم من اگر سنگ بودم سنگ مزاری برای یادبود می بودم من اگر آب بودم سیل ویرانگر می بودم . من اگر آدم بودم بویی از آ...

ادامه شعر
فاطمه  یاراحمدی

اندوه را فرستادم به بلندترین شاخه تا آخرین گردو را بیاورد و خودم را نشاندم زیر درخت بادام کنار کودکی ام باید رازش را در سینه ام می ریخت دهان باز کردم خندید... پونه ها از چال های گونه اش سرک کشیدن...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

از چی قرار است امتحان پس دهم و به کجا ناله های جرس منی که ترد شدم از کسست و در عشق هم سخت شکست خوردم باتیر به حلقوم نفس لیک از عشق نه هرگزم بس آنکه یک بار دلش را به دلی پیوند کرد تلخ نوشید و محروم خو...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

آه ای عشق تو همان روح هرجا سرگردانی که از درد کسی باکت نیست. نه ترا عقل فراوان نبوغ نه ترا خاطر آزرده ی کس. که تو سرشار از خودت هستی وبس. به تو افسوس کشیدن رنج است. به تو اظهار خوش آمد گنج است. تو هما...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《آش》 غروب ها آه می شوم کوچ می کنم به سوی دردهای غلیظت سال هاست پنهان شده ام پشت مهربانی پلک هایت مثل روزهای طولانی که موقع رفتن چشمانت پشت سرم آب می ریختند؛ و مادرم را در خواب می دیدم آش پشت پایم را ...

ادامه شعر
فاطمه  یاراحمدی

ترانه ای بخوان از انتشار سپید شکوفه های بادام پشت دیوار باغی مخفی تا بیداری بابونه و بیدمشک تا نبض تند شعرهام... ترانه ای بخوان که آرام شعله بگیرد دیوانگی صدات روی شیب کند خنده هام تب سرد چشم هایی را ...

ادامه شعر
jalal babaie

از نگاه من آسمان آبی و بادی سرد و یا برف و آتش یعنی خوشبختی. زندگانی هرگز طراحی شده نیست. تغییر در ماده یعنی جوهر آن . اما نگاه ما به مثابه جوهر است. پس نگاه یعنی جوهر. خوشبختی از نگاه ما می طرواد. ا...

ادامه شعر
متین  حکیم پور

درختِ لخت ، لرزان نادم از رها کردنِ دستِ برگ چه سود ....! باد برگ ها را با خود برد . # پاییز

ادامه شعر
شهناز عیدی وندی

بیداری در واپسین ثاتیه های شبِ یک آبادی وقت بیداریِ خواب سحری تیک تاک ساعت چکه ی قطره ی آب و آواز خروسی از دور هم نوایند با مرغ سحر تا که بیدار کنند اهل دل را از خواب... یک نسیمی آرام درِ چوبی انباری...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

" حرف تو" نه چون دور بودند رویاها! که من دوستت داشتم از صدایت اندامی می چسبید به فواصل روحم و مفصل غلیظی شناور می شد در شرجی مویرگ هایم، نه حواس من پرت به برگ از آرواره های درخت می افتاد، که با تو ...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《جای امنِ تاریخ》 شما که دستانتان بوی رُز می دهد آیا نمی دانستید؟ ما مثل شیشه های سرگردان عطر خالی هستیم؛ شما که می گفتید از صدایتان هم ترانه می وزد چرا نشسته اید بی تفاوت به سمفونی برگ های خزان شاید ...

ادامه شعر
فاضله هاشمی

دست هایم را به پاییز داده ام تو را دوباره بیافریند فاضله هاشمی غزل

ادامه شعر
فروغ گودرزی

چتر تنهایی سنگینی می کند در دستانم باد با خود می بردش...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا