تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
کرامت یزدانی(اشک)

سُریدن سُکوت زمان بر پوست صورتم سفر شبانه‌ی من با ایزدِ باد تا آخرین مرز سُرایشِ کویر شن می‌شود شعرهای نانوشته ابدیت بر کاروانِ کولیانِ کویرِ کرمان وقتی گیسوان بلند شب را آهسته می‌بافد دختر فِرفِره‌فر...

ادامه شعر
آرمان پرناک

مثل بوسه ی تبر بر تن درخت عشق همان قدر لطیف همان قدر خشن

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

زنگِ سوال، تعجبِ حافظه را بالا آورد و زمینِ زیرِ پایِ من، قِل خورد دستها، تا حدِّ تنهاییِ من دراز شد و نگاه ِ پر گلایه را بیدار کرد و امروز، آنگونه می نویسم که هست... و زبانِ تمام خاطره ها را گِل...

ادامه شعر
مسلم  روانان مهر

وقتی می‌گویی دوستت دارم انگار کسی در حنجره‌ات تار می‌زند وقتی می‌گویم دوستت دارم انگار کسی در گلویم نی می‌زند دوست داشتن شبیه موسیقی است شنیدن کافی نیست باید حس شود کاش می‌شد صدایت را دید چشمانت ...

ادامه شعر
جواد مرادی

فریاد نیست؛ سکوت من لبریز لحظه های حسرت انگیزیست که درونشان صدها بار شکستم. بداهه جوادمرادی

ادامه شعر
فروغ گودرزی

پنجره ی خانه اش مهر و موم است و نام من انتظار...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

در اشکال بیان جنگی آغاز شده که کلمات را پس می دهد و زبان را جا می گذارد در دل پر خون چه بگویم؟! که از لای دندان ها اعصاب می زند به همه جای اندوه، می افتم گوشه ای مچاله شده و فشار پوتین را روی قفسه...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

قامت نماز بسته ام کمی دورترها خدا حاجتم را داده است...

ادامه شعر
آرمان پرناک

در این لحظه که به تماشای رقصِ مرگ نشسته ام تو را در گوش باد زمزمه می کنم به نام بلندِ بامِ خانه ی مان به نام خوشه های روز طلایی به نام خواهشِ گل های شبگرد تو را زمزمه می کنم ای شجاعدل زندگی همیشه زنده...

ادامه شعر
فاطمه  مهری

_تق تق کفش هایت رشته ی خیالم را پاره کرد _بهتر لااقل اینگونه حواست پرت من میشود خسته از تکرار بودن های پوشالی از آن بودن های بی تکرار می خواست تب جوانی اش سرد شد پای تنهایی که میان باشد کفش های بد...

ادامه شعر
شلاله ادیبی

"دریای تو" دل به دریای تو دادم که مرا موج به آن سوی تو راند که نگو موج مرا تا لب ساحل ببرد این هوای تو چه سرد و این دلت هر چه غبار آلود است من به تنهایی یک تخته ی چوب چون سوار از دل موجی به تو می ...

ادامه شعر
حسن  رسولی

غزل سحر پر من خونین در این شبیخون سحر بر دل شب‌زده غرق غزل بوسه زن بر خورشید آمده‌ام بر لب تو من در این مشرق عشق مشرفم بر دل تو تو بزن قلب مرا به در آ از این سینه تنگ به چه کار آیدم این تاریکی شب یا ...

ادامه شعر
احمد آذرکمان

۱۰۰۵. فاتحه خوان بر تن تو سایه می اندازم من دزدانه در خاک تن تو دفن شده ام. ۱۰۰۶. کاشک می شد باری به دوشِ کسی نگذارم حتی شعر. ۱۰۰۷. عمر، پنجره ای یائسه است و من در صف خالیِ تماشا هوسِ تخمه کرده ...

ادامه شعر
محمدحسین داودی

مثل فلسفه مثل شعر مثل ریاضی مثل ... عشق حداقل برای من برای شاعری مبهوت شما نفهمیدید ما هم نمی فهمیم که دنیا دنیای نفهمیدن است مثل چیزی که حالت را خوب کند دلت را صاف راستش خیلی حالم خوش نیست شاید مریض...

ادامه شعر
امیر حامدی

من و جمیله هر دو فوق لیسانس علوم حیوانی گرفتیم ! حالا جمیله عروس یکی از وزراست ! من از زیر پای کدخدا کتاب های ادبیات را جارو می کنم ! ما رابطه خود با حیوانات را حفظ کرده ایم ! جمیله تاجر بزرگ پشم ...

ادامه شعر
احمد آذرکمان

. وَ گیاهی ام   دمیده بر گوری ناشناس   سرگرمِ    تماشایِ    حمدهایِ تیزرو  - که هرگز شکار     نمی شوند انگار...    وَ گاهی   سرگرمِ چیدنِ وقت هایِ نشکفته ام بی انتظارِ    پایین آمدنت    بی انتظ...

ادامه شعر
فاطمه  مهری

_داستان تو واین صندلی چوبی چیست.؟ _ صندلی چوبی روی ایوان آن زمان که غرق رویای باتوبودن بودم ودلداگی های دروغینت از چشمانم سرازیر می شد قایق نجاتم شد. ◾◾◾ هر شبم یلداست بعد از آن یلدا، دانه کرده ...

ادامه شعر
آرزو نوری

وارونه افتاده بودم و ابتدای جهان گم شده بود دست و پا می‌زدم برای رسیدن بی‌آن که بدانم بیهوده بیهوده بیهوده می‌کوشم بستری بود جهان نه به وسعت دست‌هایمان و خوابگاهی نه به وسعت خوابهایمان...

ادامه شعر
متین  حکیم پور

وقتی که خنده رو لبام می میره سیاهی آوار می شه روی سرم اونایی که سراغتو می گیرن می فهمن از همیشه تنها ترم چشاتو وا کن ، زندگیمو ببین دنیای من ب...

ادامه شعر
طیبه طه (تهرانیان)

بازگشت رفته بودم که دگر باز نگردم،،، اما!!! تهی دست و تهی فکر و تهی دل " بی بال و پر ،،، باز گشتم "به قفس تن "؛ در انتظار طه 22/ 11 400...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا