تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

در پهنه ی بیابان . منظومه ای درذکر مصیبت مولا امام حسین . . . ................................. در دامن ضلالت خو کرده بود خصم بر پهنه ی بیابان رو کرده بود خشم درقلب هرزگان بپا مانده ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

راز درون عالم دریا دلان ز چیست
شور و شتاب قصه ی این بیدلان ز چیست
در گوششان نغمه ی غیر از حبیب نیست
آن چشم با بصیرت خس را نصیب نیست
وارسته اند و عهدی با دوست بسته اند
از...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

شب یاز دهم . . مهتاب در فراز بیابان حضورداشت شبتاب درفرودشتابان عبور داشت آن شرمسار بود زچشمان آسمان این در شگفت بود زرفتار نا کسان آوای هیچ زنده ای آیا به گوش بود دانم که مرغ شب درخش...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

سلام خواهرخورشید حضرت مهتاب سلام آینه ی عشق خواهر ارباب سلام تشنه ترین خواهر همه تاریخ سلام خواهرلب تشنه گان برلب آب سلام مادر یک قافله اسیر بلا سلام قافله سالار خیمه های خراب ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

ساحت عشق . درفصل خاک بر سر در قهقرای شب لبریز از شکنجه و مملو از تعب قولی نبود راست در عرصه ی وجود اندام اعتماد بس از هم گسسته بود . یک کاروان کوچک عشقی به چهر داشت آغوش بی ریایی و آهنگ م...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

در پهنه ی بیابان ........................... منظومه ای درذکر مصیبت مولا امام حسین . ................................. در دامن ضلالت خو کرده بود خصم بر پهنه ی بیابان رو کرده بود خشم درقلب...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

بی طاقت است . بیرون طاقت است او اگر ناگزیر بود عذر گناه خواهد آیا که دیر بود از حکم زندگانی بی تاب می شود واز حسرت لهیب درون آب می شود... ای حر شتاب کن که زمانی نمانده است پا در رکاب...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

چگونه بود... چگونه بود که این کاروان نداشت مقر زجانیان حرامی چرا نداشت مفر چراحقیقت قرآن فکر جان نکند دل از دیار گرفته چرا فغان نکند... زمرگ باک ندارند ودوستدارانند بسان کوه بلندند واستو...

ادامه شعر
اله یار خادمیان

از بندگی تا صدر اقایی رسیدیم وقتی که دست از ننگ خود خواهی کشیدیم چیزی که دور از شان اهل انقلاب است بر خورد احساساتی وشور و شتاب است بد تر زاحساسات بیجا استحاله بد تر زمردن درد بی فر یاد و ن...

ادامه شعر
حسین مویسات

داعشی؛کردار تو کردار دیو از اهورا بر سرت آمد غریو گفته بودی"سوف نبقی"پس کجا؟ آمدم من،پس نبودی تو چرا؟ خواب دیدی از حرم حرمت شکست؟ مجلس یاران به خون خواهد نشست؟ وای تو غافل شدی از کار عشق از ک...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

تاریخ ورق می خورد از فصل سقیفه آنجا که وصی بود و علی بود خلیفه در خاطرشان بود غدیری که به پا شد بر قامت رعنای علی رخت ولا شد شورای نفاق آمدو دستان علی بست پهلو شکنان از می تزو...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

تقدیم به مهربانوان سرزمینم ایران: تو ای مهر بانوی ایران زمین گزین بانوی خاص جان افرین کهن بوم و بر ...زیب اغوش تو پرازشکوه ، فریاد خاموش تو  فروزان تر ازچهره ی اختران رخ مادر و خواهر و دختران ز...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#غزل_مثنوی: ازسر مژگان تو خون می چکد فاجعه در حد جنون می چکد هرمژه ات ترکش آرش بود اه دل خون سیاوش بود سجده تورا سرو لب جو کند ناز دو چشمان تو اهو کند آینه کرده ست به رویت نگاه خورده تر...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#فریاد : اینجا کسی نام تورا فریاد می زد فریاد از شلاقِ استبداد می زد پژواک آه و ناله و درد و شکنجه دیوارها، رد خراش و خون پنجه سلول ها بی پنجره، در های بسته بال قفس گون کبوترهای بسته ...

ادامه شعر
سعیده طاهرزاده

رفتی با رفتنت آتش زدی برجان من/گور گرفت از دوریت شریان من رفتی با رفتنت سیلی زدی رخسارمن/ سرخ شد از خنجرت دیدارمن رفتی با رفتنت آفت زدی ایمان من/ سست شد از دوریت پیمان من رفتی با رفتنت غرق شد...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

مردانگی و شکوه و عزت داریم بر خاک وطن همیشه غیرت داریم سربند حسین نقش پیشانی ماست عشقی که به اهل بیت و عترت داریم آزاده از آنیم که در ملک علی از هرچه معاویست نفرت داریم ...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#بنویس: (بنویس که شب خرابمان کرد بنویس که اتش ابمان کرد )1 بنویس که درد شد فراوان از فقر و گناه و مرگ و زندان بنویس که حالمان خراب است بنویس که آرزو بر آب است بنویس که سینه داغ دارد ...

ادامه شعر
همایون فتاح

اول وآغـــــــــــاز نام آن جلـــــــیل آن جلــــیل و آن خـــــدای بی بدیل بی بدیــــل از آنجهت کو خالقـــست خالقــــست و در کمــــال و کاملست کاملــــست و خلــــق کرده اینجهان این جهان و جمــــ...

ادامه شعر
شهین  قطبی  "" پارســی ""

چشم و دل من بی تو میرفت دگر فانی هر نور به چشمانم با لطف تو شد آنی با دست خودت پر کن جام شعفم ساقی بین چشم خمارم را ماندست ز تو باقی هرسوز و گداز من با مهر تو شد عالی آن عقده خیالاتم با روح ت...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

................... اوزینب بزرگ صفاتش حمیده بود چون کوه صبر بود زغم گر خمیده بود درچشم او اراده ی ربش جمیل بود رسوا بنی امیه ی خوارو ذلیل بود وقتی که ادعای دروغین خصم دید باخامه ی ز...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا