تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سروش اسکندری

تو به من گفتی تو را زخود برهانم یا نرهانم باکی نیس دانم تو مرا بازیچه خود بکنی یا نکنی شکی نیست تو به من گفتی : تو اگر غریبانه بروی آن سوی مرزها باز من تنها بمانم یا نمانم احساسی نیست تو چمدانت را بس...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

کبوتر بودم دیگر پشیمان شدم دانه می شوم

ادامه شعر
سامان نظری

دلا بگذر که ما را عشق روا نیست درون سینه جای رقص ساز نیست دلا بگذر که عشق را جز سیاهی نباشد جای هیچ درد و تباهی دلا بگذر که هر زخمی چو سوزان که دردی همچو شمشیر هست و بران دلا بگذر که این بخت یار ...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

انسانیت یعنی ایمان به خدا همیشه جاودان ××××××××× اشک از چشمانم سرازیر بغضم شکست از عشق دروغ ××××××××× عطر شب بو نمی رود مگر در روز ××××××××× غرق گشتم در آبی زلال چشمانت عشق تو دریاست ××××××××× کار مع...

ادامه شعر
عنایت کرمی

شعر و هنر کجا و درکِ منِ بینوا کجاست تصویرِ راست، زعاشق درد آشنا کجاست؟ با موج، رفیق و همراه شدن کار ناخداست از کافران مپرس، راه و رسم انبیا کجاست زر را ز زرگری بخر که بسی آزموده است دل را ز دلبری که ...

ادامه شعر
سامان نظری

ترس بیجا مانع رشد بشر گر توهم بر دلت شوم و تشر هر چه خواهی گر دلت غوغا شود بازیچه ی آن دست ناپیدا شود بر دلت محکم بزن دستی حکیم این توهم بر تو القائی عظیم گر توانستی بدان قالب شوی فارغ از علم های ...

ادامه شعر
سامان نظری

ای فلک ، روزی گر مهمان شوم رویت مرا هشیار کن روزی گر،اندر وجودم فهم این دنیا گرفت،هشیار کن من و این دنیا دو خطیم ، هر دو صاف و مقتدر هرکه بر آن دیگری کمر شکست،شیدا شده،هشیار کن من اگر بر روی او خمی ...

ادامه شعر
سامان نظری

ز جهانی که همه در سوی آن بد می‌کنند هرکه از زورش بدان،حق و ناحق میکنند ز جهانی که شود رتبه پناه هر کسی بوی تعفن بدهد هر خارزار هر کسی دل چه غمگین است چو بیند این خلق بازی بر گرفتند این خدا را که چه ...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

از باده ی ناباده ی بد مست،چشیدم ناخواسته از خواسته ام دست،کشیدم

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

آن جود و کرم محمد آمد از سوی خدای سرمد آمد نعمت به وجود او تمام است بنگر که صفای بی حد آمد از کوه حرا رسید ندایی امت به پناه احمد آمد ای عالمیان به هوش باشید آن خاتم دین ارشد آمد در ساحل جان ب...

ادامه شعر
سامان نظری

این نباشد هر یه برگی از درخت چون بیفتاد حکم او بودَست و بخت خیر ،اگر خالق بود هر کس امور این جهنم را چه سودش ما بدور ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《فصل سرد》 غزل بعد تو فصل دلم سرد و زمستانی شد غم شد همخانه ی دل دیده چو بارانی شد محفلی نیست که یادی ز تو در آن نشود دل من با غم و اندوه تو زندانی شد خنده پَر زد ز لبم باغ دلم گشته خزان مرغ دل ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله النور صلوات بر محمد و آل محمد(علیهم السلام) از بوی گلستان بی مثال محمد گردیده جهان مست لایزال محمد چون آب حیاتی به درون ظلمات است هر جلوه نورانی جمال محمد سر برزده هستی به تجلی و تعین از...

ادامه شعر
سامان نظری

خلق را چرا درد و فشارند ؟ بفهمانند که صد عاقل بدانند ؟ چو این دنیا بود بی خیری هر دم همان بهتر که ما دیوانه از دم...

ادامه شعر
سامان نظری

هرچه کاشتم آفتی شد هرچه ساختم کاه گلی شد مشکل آن ذات خودم بود حرف هر کس باورم شد

ادامه شعر
سامان نظری

آمدند و ما بخندیدند و رفتند نفهمیدند که فهمیدیم نفهمند آنکه از عقل کم بدارد مال بیش صد چو عاقل سربلند بر دار خویش...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

خاک گوهر بیز من گنجی نهان در سینه دا رد این زمین حلم ودانش بین چه سان آئینه دارد پاک و صیقل یافته از نور شمس آسمانها عقد پروینش صفای روشن دیرینه دارد سر فدای خاکش از تبریز تا مرز بلوچش سرزمینم قدر دنی...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا 《ادیبان》 درود ای ادیبانِ ایران زمین سفیرانِ فرهنگِ ناب و وَزین چو افکنده آوازه ی نیکِتان به گوش جهان و به دنیا طنین ( نژاد - شهریور ۱۴۰۲ ) روز شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

پاچه هایم سگی تر از آن است که بگیری مرا به دندانت مزه مزه کنی شبم را با رژ لب های جیغ خندانت بعد حاشا کنم دهانت را تف کنی تکه پاره هایم را گم کنم هر چه بوده ام را باز وسط میله های زندانت زیر پس ...

ادامه شعر
سامان نظری

آنکه پست باشد صفت،هر جا رود دور می‌زند گر بداند این به نفعش،هرکه هست دور می‌زند آنکه ذاتش هست خراب،هرچه کند پستی شود ترسم آن روزی رود کعبه،که هفت دور می‌زند ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا