تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محبوبه  طاری دشتی

پاییز پای چشم های تو ایستاده است که رنگ هایش به پایان نمی رسد خس خس اندوه زیر چتر حسرت های ناتمام با من گام بر می دارد درد سینه ام پاییز نمی شناسد برگ برگ زندگی چینه ی مرغ فراق است کا...

ادامه شعر
حامد سنگچولی

”درد تو” ”درد تو” دروازهای شهر را آتش زده آن شمیم و خنده های دهر را آتش زده درد تو در امتداد هر غزل یا هر سخن آن وجود پاک صاف بهر را آتش زده ناله ها و چک چک باران دراین بام کبود شر شر آ...

ادامه شعر
محمد جوکار

پا نهادم با تو امشب بر رکاب کوچه ها عطر تو پیچیده در رویای خواب کوچه ها بیقراری های من ، آبستن جا پای توست بغض من تعبیر اشک بی جواب کوچه ها می روم تا پرتگاه راه مه آلود عشق می روم تا انتهای...

ادامه شعر
حامد سنگچولی

”خلسه عشق” به رنگ و روی خمار هم بهار برگردد اگر به آینه ها هم قمار برگردد به شوق دیدن تو من بهاریم هرشب اگر که عشق به این لاله زار برگردد خوشا به آن غزلی کز رخ تو گویدو باز به گریه های هرشب ...

ادامه شعر
زیبا  آصفی (آمین)

آرام آرام و عمیق, عمیق در شب چشمانت غرف شدم و تو ، دزدانه و عاشقانه از پس, دیواری سرد و نامرئی بوسه ای بر نگاهم می زنی بی پناهی ام را در زندان آغوشت پناهنده باش... #زیبا_آصفی_آمین 28...

ادامه شعر
حنظله  ربانی

زرد است نشان و شهرتش " پاییز " است با آمدنش حیات ، حزن انگیز است وقتی که تمام هنرش " ریختن " است پیداست که از طایفه ی چنگیز است " حنظله ربانی " ...

ادامه شعر
سیده مریم جعفری

تو بگو جام سخن دُر و گهر می بارد من بگویم که ز این دُر چه هنر می بارد فصل فصل همه برگم شده بی برگی و بار گفته ی خود ز هنر جای دگر می بارد از که دارم سخن عشق ز پاکیزه سرشت از همو چون...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

نام تو بر لبم افتاد عجب غوغا شد گونه ها ساحل و چشمان ترم دریا شد به بغل آمده زانو و به نفرین غمت سر سودا زده برقبله ی زانو تا شد سینه ابری شد از آه گلوگیر فراق آتشی سرزد و هنگ...

ادامه شعر
موسی عباسی مقدم

وقتی کنارم نیستی لبخند یادم می رود یک چای خوب دشلمه با قند یادم می رود با غمزه های ناز تو خودرا کمی گم می کنم همگام با جادوی تو ترفند یادم می رود گاهی که با لبخندخوش بند لبت وا می شود آ...

ادامه شعر
سمانه حاتمی

من کجا و دل دیوانه کجا؟ تو کجا وسر بی دل به کجا؟ به کجا آمد ام از ناکجا؟ تو کجا بودی ...کجا؟ تو کجا اینجا کجا؟ مرحمت از تو کجا؟! بخشش اینگونه ات از من کجا؟! تو کجا و دل شوریده کجا؟ نام عشق کجا...

ادامه شعر
محمد جوکار

اجازه هست کنارت کمی قدم بزنم
تو را بهانه کنم ، حرفی از دلم بزنم
برای دفعه آخر ، برای دلخوشی ام
دوباره خاطره های تو را ، رقم بزنم
میان فاصله هامان ، کمی نفس بکشم
هوای سرد نگا...

ادامه شعر
جابر ترمک

بغض دارد سر راه هوسم می گیرد طعم شب شوق مرا از قفسم می گیرد آرش خسته ی طبعم بچکان تیرت را بغض احساس مرا از ارسم می گیرد عابر کوچه ی تنهایی من زود بیا غم نشسته است و دارد نفسم می گیرد کرکس زشت ...

ادامه شعر
مهدی صادقی مود

بس که زیبایی ، خدایی ماه کم آورده است خالقت هم حینِ خلقت " آه " کم آورده است نیمه شب با عکس هایت مهربانی می کنم گوشیِ بیچاره ی همراه کم آورده است کار دستم می دهی یا کار دستت می دهم... این منِ...

ادامه شعر
آرزو  بهرامی

چمدان های رفتن همیشه بهانه دارند
آی آقای لوکوموتیو ران ؟؟!
لطفا کمی دیرتر سوت حرکت را بکش؛
بگذار سکانس بوسه ی آخر '' بارها تکرار شود.

آرزو بهرامی

...

ادامه شعر
محمد جوکار

با تو از چشم تَرم گفته ام و بی اثر است حاصل اینهمه دلواپسی ام شعر تَر است قصه ی دلهره ها و غم تنهایی من قصه ی ماتم و خاموشی وقت سحر است نکند سهم من از عشق ، همین تکرار است حضرت عشق کجایی که ...

ادامه شعر
سمانه حاتمی

خلسه ی خودکشی در من، نگران.. موج می کاود و جان می طلبد به هوای رفتن و دور شدن... من به آهستگی انگار از خودم دور شدم.، جوهر زندگی در من بی رنگ شده همه جا گویی که فقط یک رنگ شده آتش میل به بازدم د...

ادامه شعر
علی حاتمیان

همه از اولینشان می گویند اولینم را که به یاد می آورم پر میشوم از آخرین باران پاییزی و آسمان دلم به استراتوس های گاه و بیگاه نیشخند میزند ...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

می‌زند سوسو نگاهم‌ از لبِ‌دیوارِعشق تاشود شـاید مهیّا٬لحظه‌ای‌ دیدارِعشق اوطبیبِ‌درد و درمـانِ‌تمامِ غصه‌هاست هست‌جانم‌سالهادرحسرت‌وبیمارعشق تاکِشد دستِ نوازش‌بر سَرم آن‌نازنین دست‌هاآویخته٬...

ادامه شعر
علی حاتمیان

سکوتت آخرین اقرار بود گذشته بودی از بودن ها میان بیداری های شبانه سوار بر قطار جگر سوز خاطرات به ایستگاه من رسیدی صبر کن مرورم کن کمی خاطره ها را بدون تو به جایی نرسید قطار سوت کش...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

ای دل گله کن که گریه هاداری ازگردش چرخ ،فرجه تا داری / چیزی به کفت نماند عشقت بس این عشق زیار بی وفا داری / ازپرتو عشق او درخشانی بی عشق چه داری و که را داری / نستوهی و موج دامن بحری بشکوهی...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا