با تو از چشم تَرم گفته ام و بی اثر است
حاصل اینهمه دلواپسی ام شعر تَر است
قصه ی دلهره ها و غم تنهایی من
قصه ی ماتم و خاموشی وقت سحر است
نکند سهم من از عشق ، همین تکرار است
حضرت عشق کجایی که دل آسیمه سر است ؟
گرچه سیلاب غم از چشم ترم میریزد
نکند فاصله ها مایه ی خون جگر است ؟
این سخن ها ، به دل سنگ تو تاثیر نکرد
دلم از شیوه ی چشمت بخدا بی خبر است
لااقل پشت همین پنجره گاهی بنشین
پشت دلتنگی من کوچه ی بی رهگذر است
کاش می شد غزلم پنجره را باز کند
و بیارد خبری : گمشده ات پشت در است
کنج دلتنگی من پر شده از بغض ، ولی
لحظه ها می گذرد گریه ی من بی ثمر است
کاش یک لحظه بجای دل من بنشینی
تا بدانی که چرا در دل من شور و شر است.
کنج حسرتکده ی "یاس خیال " م بی تو
صحبت از سردی چشمان تو ، تنها هنر است
ثانیه های تو را لحظه شماری کردم
انتهای غزلم قافیه ها شعله ور است
م.ج.یاس خیال 1395.06.16
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
حسن کریمی 21 شهریور 1395 05:01
سلام و عرض ادب خدمت جناب جوکار غزل زیبای شما را خوندم ولذت بردم مؤید منصور باشید
محمد جوکار 22 شهریور 1395 00:55
درودت باد دوست گرانمایه جناب کریمی عزیز
سپاس بر حضور همواره مهربان و ارزشمندت
حلول عید طاعت و بندگی بر شما مبارک باد
پرستش مددی 22 شهریور 1395 02:18
عرض ادب و احترام استاد گرانقدرم
مانند همیشه زیبااا
رقص قلمتان جاودان باد
می آموزم از شما بزرگوار
محمد جوکار 27 شهریور 1395 00:56
درود و سپاس بر مهر حضور همواره ات
مهناز نصیرپور 23 شهریور 1395 17:55
درود بر شما
بسیار زیبا
محمد جوکار 27 شهریور 1395 00:57
درودت باد مهربانو نصیرپور عزیز
مقدمت گلباران
به کلبه ی احساسم خوش آمدید
حمیدرضا عبدلی 24 شهریور 1395 05:30
با سلام استاد بزرگوار بسیار عالی
محمد جوکار 27 شهریور 1395 00:58
همیشه درود بر دوست فرهیخته ام
سپاسگزارم از مهر حضورتان