- لیست اشعار
- موضوع
- آزاد
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
محمد قدیمی
در20 /02/ 1394 -
مهری کندری
در20 /02/ 1364 -
hossein fathi
در20 /02/ 1398 -
مجید شرفزاد
در20 /02/ 1354 -
بهروز قاسمی_رها
در20 /02/ 1399 -
عبدالنبی ژاله
در20 /02/ 1399 -
ن د
در20 /02/ 1399 -
انوش بیات
در20 /02/ 1371
یه جور حس دیوونگی با منه تب و تاب این زندگی با منه تب و تاب من اوج بیتابیه دل من پر از موج بیتابیه یه حال غریبی گرفته منو چه جوری بگم راز این بودنو چقد پر تپش قلب من میزنه سکوتم پر از گریه و گف...
ادامه شعرچون طبیبی بهر بیمارش بپیچاند نسخه اشتباه تومرا دردی بدادی که نباشد غیر وصالت هیچ راه از درد خویش به دور و، بلای دیگری دادی مرا این چه دردیست که درخود می پندارم تورا غیرازاین خواهی،و همراه نبا...
ادامه شعرای داد بی داد منی حرف نگفته و فریاد منی چه بگویم چه نگویم سخنه ناب منی
ادامه شعر«مرگ پلیدی» ای باغبان خبر ز خشکیِ باغت رسیده است باد خزان به جان صبحِ سپیدی وزیده است از ماهیِ میان برکه نباشد دگر خبر تنها خبر ، ز مرگ ماهیِ سرخی رسیده است دیگر به شاخه های سرو و صنوبر نماند...
ادامه شعر«عقل و دل» باید دَمی با دل دَمی با عقلِ سر بود باید ز احوال زمانه با خبر بود دل خانه ی عشق است و جای مهربانی باید برای مرغ دل یک بال و پَر بود در کُنج دل جایی برای تاج سر نیست عقل و خرد با دل...
ادامه شعردیدی من و زیر گذر چقدر تاریکیم با خستگی دارای پیوندی نزدیکیم زندگی از ازل وداع کرده با ما تک و تنها به مرگ می اندیشیم دکتر سجاد فرهمند...
ادامه شعرکِشتی: ما کشتی نشستگانیم و کشتی شکسته دکل بادبان افتاده و سکان شکسته ساحل امنی نمی بینم ، کاپیتان درمانده گشته ما در گذشتگان این کشتی که آب از سرش گذشته #محمد_مولوی...
ادامه شعر«عاقبت خوش» در این دنیای وانفسا نکردی راه خود پیدا چرا بیراهه رفتی تا کنی خود را چنین رسوا؟ چنین دنیای بی ارزش نمی ارزد به یک کاهی چرا خوردی فریبش گشته ای دیوانه و شیدا؟ فریب ظاهرش هرگز نخور ا...
ادامه شعر(بنام خدا) جان نثار مولاعلی (ع) علی جانم ، تو ای روح و روانم مرا عشقِ تو رِشته، در سِرِشتَم دمادم نامِ تو ، وِردِ زبانم به یادت هر زمان آرام گشتم سرشته مهر تو در تار و پودم بُوِد کویِ تو مأو...
ادامه شعروادیِ بـــر بـــاد را ... دنــبــالِ آبـــادی ؛؛ نـــگــرد !! بـودنـی کـمـبـود و شـد نـابــود در آن وادی نــگـرد شهر به شهر و کو به کو و راه به راه و مو به مو : مـا کـه گـشتـیـم و نـجـستـیـم آدم...
ادامه شعر«وعده های پوچ» ای بی عملان ز وعده هاتان چه خبر؟ روبه صفتان ز وعده هاتان چه خبر؟ گفتید گلستان بشود باغ خزان کردید خزان ز وعده هاتان چه خبر؟ بُردید به غارت همه ی خانه ی ما غارت شده خان ز وعده ه...
ادامه شعرمن زاده ی ایل در بهارم من آریو برزن لر تبارم جمع رگه های غیرتم من بر اسب اصالتم سوارم
ادامه شعر«بالهای بسته» این آسمان تار است جای پر زدن نیست باغی پُر از خار است جای پر زدن نیست باران نمی بارد خزان گردیده این باغ آلاله بیمار است جای پر زدن نیست دلها شده خون غم شده همخانه ی دل این دید...
ادامه شعربغض نکن ابرک بیقرارم بغض نکن، طاقتشو ندارم بغض نکن، من نفسم میگیره نذار که این جوری هوا بمیره! نذار که غمگین ببینم چشاتو هی تو خودت نریز غصههاتو عزیزکم، خیلی دلم میگیره وقتی چشاتو ِمِه غم میگی...
ادامه شعر«زشتی و زیبایی» ای زمستان عاقبت فصل بهاران می رسد گرمیِ دلها ز بعد باد و طوفان می رسد گر چه سرما استخوان سوز است و شامی بس سیاه ماه تابان در شب تار زمستان می رسد عاقبت باران ببارد این خزان پُ...
ادامه شعر«چه سود» اگر اینجا شده یک خانه ی ویرانه چه سود اگر عاقل شده سرگشته و دیوانه چه سود اگر این باغ خزان پُر شده از مور و ملخ رفته از باغ خزان بلبل مستانه چه سود اگر از باده نباشد خبری یا که سبو ج...
ادامه شعر«سرمای دوران» شب سرد زمستانی هوای برف و بارانی برای طفل بی مادر شبی تار است و طولانی نباشد رهگذر در کوچه باغ دل در این سرما رَد پایی نمی باشد نیاید بوی انسانی صدای زوزه می آید میان برف و یخبن...
ادامه شعربه نانواییِ مهرِ تو مگر ما را رسد نانی وگرنه بینوایان را نمیآیی به مهمانی چرا باید بپردازد دل ما جزیهی مغها که دوران آمده پایان برای مذهب مانی غبارِ گیسوانِ شب ز خاور چون شود پیدا همیشه لشکری تا...
ادامه شعر«صبا» ببین که آخر فصل خزان رسیده بهار نشسته مرغ صبا در میان این گلزار دَمی چو نغمه ی خوش می رسد به گوش دلم میان باغ دلم پر کشیده مرغ هَزار نگر که شور و نشاطی در این گلستان است نصیب جان و دلم کر...
ادامه شعر