تا کدخدای دِه بر ماست ، کاری نمی شود
امضایی پای آیینه ها ، جاری نمی شود
اینجا کلاغ ها چون کبک ، می روند ، اما
تصویر ماهِ حوضمان ، ماهی نمی شود
گُرگان به گله می زنند در پوششی زِ میش
افسوس ! که با مرگ هم غزل ، ساری نمی شود
تا فرصت است از برای نوشیدن شراب
پس نوش کن آن را که شهر چراغانی نمی شود
با تیغ تیز این تبر ، کاج حیات مان
جان داده و هوای دل ، عالی نمی شود
ما خود رُطَب خورده ایم ، منعِ رطب چرا ؟!
دلدادگی را که ، عشق پوشالی نمی شود
دلدادگی را که ، عشق پوشالی نمی شود
(فرزانه فغانی ۱۴۰۰/۲/۲۶)
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 26 اردیبهشت 1400 10:46
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
فرزانه فغانی 22 تیر 1400 09:23
سپاااس بزرگوار...
کیوان هایلی 27 اردیبهشت 1400 07:50
درودها بر شما بانو فغانی فرهیخته
زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان سبز
فرزانه فغانی 22 تیر 1400 09:24
سپاااس ... مانا باشید .
کاویان هایل مقدم 27 اردیبهشت 1400 09:24
انوار زرین قلم و اندیشه تان جاودانه بانو
فرزانه فغانی 22 تیر 1400 09:24
تشکر و سپاس بیکران...