تا انتهای این خیابان با من بیا
عاشق می شوی
آری علاقه ی شدید قلب
با من راه بیا با علاقه(ع)
با من تکلم کن شدید(ش)
به من نشان بده قلب را(ق)
قلابی در کار نیست( ق)
لاله ای واژگون نمی شود (ل)
اما همیشه بهانه ات را میگیرم (ب)
از برگهای پاییزی
پاهایم
پاهایت
کنار هم در امتداد همین خیابانِ خالی از هر چه
کفشهایم عجب شوقی دارد امروز برای راه رفتن!
نگاهم را نگویم
از شوق دیدن خویش میان چشمهایت سکسکه میکند!!
بند هم نمی آید
زانوهایم را نمیدانم چرا میلرزند!
دلم ضعف میرود
دوست دارم عمیق تر باشد این ...
اما هر روز نور از میان درختان برافراشته
و سوخته ی پلک هایم مرا فرا میخواند
و از نو
برایت عاشق میشوم
با خیالت هنوز هم
موج های در یا تعادل ندارند!
مرتضی دوره گرد (هیوا)
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 آذر 1402 12:59
.مانا باشید و شاعر
مرتضی دوره گرد 01 آذر 1402 23:52
سلام
عرض ادب و احترام
سپاسگزارم
در سلامتی مستدام باشید
ان شاء الله تعالی