3 Stars

1500

ارسال شده در تاریخ : 21 آذر 1402 | شماره ثبت : H9427524

خانه ی پیر مرد سرد بود
1500 کیلومتر هم رو به غریبی آمده بود
نفت نداشت
کبریت هم
چوب ها را گرد هم جمع کرده بود
برایشان قصه میگفت
چوبها :
هوا سرد است
پیرمرد:
شما گرد همید بازسرد است؟!
شب شد
پیرمرد سرد تر
اما صدایی عجیب میان کوچه ها پیچید
صدای شادی و خنده
همه آتش چهارشنبه سوری روشن کرده بودند
زردی من از تو
سرخی تو از من
پیرمرد کنارشان خندید
به یاد مادرش گریست
با یاد پدرش خم شد
گرم هم شد
شب سر شد
کنار گردهمایی با شکوه چوبهای نسوخته
پیر مرد
درگذشت
مرتضی دوره گرد(هیوا)

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 49 نفر 111 بار خواندند
امیر عاجلو (22 /09/ 1402)   | مرتضی دوره گرد (25 /09/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (22 /09/ 1402)  مرتضی دوره گرد (25 /09/ 1402)  
تعداد آرا :2


نظر 2

  • امیر عاجلو   22 آذر 1402 09:21

    سلام ودرود rose  rose  rose

    • مرتضی دوره گرد   25 آذر 1402 00:47

      سلام
      عرض ادب و احترام
      سپاسگزارم rose
      در سلامتی مستدام باشید
      ان شاء اللّه تعالی

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا