زندگی و مرگ، چگونه می بینیم؟

گاهی انسانهایی در میان ما پیدا می شوند که حرفی، سخنی، جمله ای از آنان گویی زنگ خطر ذهن ما را نشانه می رود و بیدارمان می کند. طبیعی است مجهولترین حقیقت زندگی انسان از دیرباز در هر شرایطی مسئله مرگ و چگونگی مواجه شدن یا بهتر بگوئیم میزان توانمندی در پذیرش یا انکار آن بوده است.
منقول است که استانلی لورل در جمعی در سالهای آخر عمر، خطاب به حاضرین گفته است:" هرکس در مراسم تشییع من گریه کند، دیگر او را نمی خندانم!!"
یا در اقوال معروف است شعر بلندی با مطلع زیر که منسوب به عده زیادی کرده اند از جمله وحشی بافقی، سیمین بهبهانی، علی اصغر وفادار و خیلی دیگر که چندان مورد بحث نیست. اما مفهومی که از آن مستفاد می شود، لذت و سرخوشی پایان انتظار و رفتن به مرحله ای مترقی تر از جهان محدود به قید و بندها و دلبستگی هاست:
روز مرگم, همه را مست کنید از می ناب
باده نوشید فراوان ,همگی مست و خراب
بهر آمرزش من ، میکده خیرات کنید
بهر آرامش من, غسل دهیدم به شراب
............
حتی در خصوص احوالات روحی مولانا جلال الدین رومی، مشهور است که ایام واپسین عمر از یک جذبه ی روحی و شور و شعف بی سابقه ای آکنده بود. مصداق حدیث "الدنیا سجن المومن" ، دنیا زندان مومن است.
امام اول شیعیان می فرمایند:" الناس نائم، اذا ماتوا فانتبهوا" یعنی: مردم خوابند، هنگامی که می میرند، بیدار می شوند.
این شاید تضمینی فیلسوفانه از عالم مُثُل افلاطون در بیش از دوهزار سال قبل باشد که جهان هستی را تصویری از حقیقتی دیگر می داند که تا زنده ایم حق مشاهده مستقیم و بی پرده آن را نداریم، و تنها پس از ترک عالم ماده، حجاب از آن برافتد و ما به کُنه حقیقت آگاه می شویم.
در هر حال آنچه از مطالعه و مقایسه جمیع این تفکرات می توان به آن رسید و شاید راهبردی استراتژیک برای انسان در مواجهه بهتر با پدیده مرگ باشد، اینست که خالق یکتا، ما را در این دوره ی آزمایشی کوتاه (در بیشترین موارد یک قرن آن هم به ندرت) در بوته محک زندگی قرار می دهد تا عیارمان را خالص تر کنیم و با پیروی از فرامینی که بارها و به روشنی از طریق اولیاء خود بر ما نازل کرده، خود را برای یک جاودانگی سعادتمندانه در عالمی فارغ از هر گونه قید و بند و دلتنگی و ناخوش احوالی، آماده سازیم.
هر چند لذتهای گناهان و تلالو موقتی خرده شیشه ها و سنگدانه ها و خرمهره های کنار مسیر، ممکنست ما را از جواهری که در انتهای جاده مستقیم بندگی در انتظارمان هست، بازدارد و به خود مشغول نماید، اما او ما را به حال خویش رها نکرده و در مقاطعی از زندگی تابلوهای راهنمایی برای هدایت ما به مسیر ثواب و صلاح در اختیارمان گذاشته است.
یکی از این راهنماها، دل پاک و به دور از غل و غش است که خوشبختانه ادبا و شعرا، به واسطه نیاز ضروری شان به پالایش نفس و پاکی عواطف که سرمنشاء جوشش آثارشان هست، با این ابزار و سرمایه الهی بیگانه نیستند.
فقط چون همگی انسانیم و از قاعده جهل و عجول بودن نوع خود نیز مستثنی نمی باشیم، لازم است به خود و هر از گاهی به دوستان و اطرافیان خود این واقعیت را متذکر شویم تا از انحراف از مسیر مصون بمانیم. خیر برادر مومن را خواستن بهترین راه عاقبت به خیری است.
و اما نگاه شخصی من به پدیده مرگ، چیزی جز استحاله از یک حالت شکننده موقت توام با آلام روحی و جسمی حاصل از این شکنندگی و وابستگی به یک سطح از انرژی بمراتب عالی تر و غیرفانی و آنچه در حد لیاقت مرتبه انسانی است، نمی باشد. تصور کنید، انسانی را که کوشیده در طول حیاتش تا حد امکان مطابق موازین اخلاقی و انسانی و توصیه ها و دستورات مقربین الی الله عمل نماید و بابت وظیفه ای هم که به سهو یا لغزش از او ممکنست فوت شده باشد، دست انابت به سوی بخشنده ترین قدرت عالم برداشته و از صمیم قلب در صدد جبران آن بر آمده باشد، هنگامیکه اراده خالق بر ترک این جهان قرار می گیرد، حکم عزیز را دارد که عزیزترین موجود واجب الوجود برای او فرش قرمز گسترده، یکی از مقرب ترین ملائک خود را به پیشواز او فرستاده و او را دعوت به قرب خود می نماید که بالاترین مرتبه کمال قابل تصور برای هر کس است.
گوئی به زبان واضح می فرماید:" دست از بازیچه های تباه شدنی و فانی که گوهر وجودت را گرفته اند بردار و پا در سرای مجلل پادشاهی ام بگذار. قطع این مرحله بدون برجای گذاشتن هر آنچه رنگ تعلق بگیرد از جمله قفس خاکی تن، ناممکن است. پس با روحی آرام کالبد خاکی به مادر زمین واگذار و نزد من هجرت کن.
این تصویر آیا هیچ خردمندی را ناخوش آید؟ آیا دلیلی برای داستان بافی و توهم و خیالپردازی های ما از ناشناخته ترین راز خلقت یعنی مرگ، دیگر باقی می ماند؟
به راستی اگر کسی این گونه ببیند و باز هم در پی چسبیدن به دنیا و زخارفش باشد، در جمع عرفا به سلامت عقل وی شک باید کرد.
همه اینها البته دلیلی برای دست شستن از امور روزمره زندگی که موکدا از طرف خداوند و همان اولیاء مقربش نیز مورد تاکید قرار گرفته اند، نبوده و نیست. در هر شرایطی ما موظف به مراقبت از این تن و روان که امانات ارزشمند الهی برای طی این مرحله تکامل مادی هستند، بوده و حق نداریم خارج از موعد مقرر به پیشواز مرگ رویم. کما اینکه حکم حرمت انتحار در همه شریعتهای الهی از همین مضمون ناشی شده است. ولی باید بدانیم که کرامت ما به عنوان اشرف مخلوقات پروردگار خیلی بالاتر و والاتر از این دو روزه زندگی توام با محنت و گرفتاری بوده است و بزرگ طراح عالم برای ما یقین برنامه هایی به مراتب فاخرتر تدارک دیده است که به وقت خود و در صورت سربلندی در آزمون فعلی، به آنها نائل خواهیم گشت.

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 87 نفر 135 بار خواندند
کاویان هایل مقدم (17 /10/ 1399)   | کیوان هایلی (17 /10/ 1399)   | کرم عرب عامری (17 /10/ 1399)   | محمد عالمی (18 /10/ 1399)   |

نظر 2

  • کرم عرب عامری   17 دی 1399 22:39

    سیلی نقد بگیر دست از آن نسیه بدار
    rose rose rose

    • کاویان هایل مقدم   18 دی 1399 12:48

      درود بر شما دوست فیلسوف
      البته که این نظر هم از بابتی قابل تامل است ولی بنده شخصا به آن نسیه امیدم بیشتر از این نقد دور از دسترس است.
      آن مرد نی ام کز عدمم بیم آید
      کان نیم مرا خوشتر از این نیم آید
      جانیست که او داده به من عاریتی
      تقدیم کنم چو وقت تسلیم آید
      در پناه حق باشید استاد
      rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا