بداهه پردازی در نمایش(قسمت دهم)

ارتباط غیرکلامی:
میخائیل چخوف: حقیقت مسلمی وجود دارد بدین معنا که بدن انسان و روان او روی یکدیگر تأثیر می گذارند.
بداهه پردازان وقتی وارد صحنه می شوند، هریک به جای سه نفر عمل می کنند. آنان هم زمان، بازیگر، کارگردان و نویسنده اند. آنان در مقام نویسنده ممکن است در دام «گفتن به جای نشان دادن» در افتند. برقراری ارتباط بستگی به نشانه های غیرکلامی فراوانی دارد. تعداد زیادی از تمرین های ویولا اسپولین، بی کلامند، صرفا به این علت که بازیگران برقراری ارتباط غیرکلامی را تمرین کنند. وقتی بداهه پردازان بیاموزند که برای برقراری ارتباط از زبان استفاده نکنند، آن گاه از بدن شان استفاده خواهند کرد.
سه اصل برقراری رابطه غیرکلامی برای بداهه پرداز عبارتند از:
1- بدن، ابزاری قوی و انعطاف پذیر برای بازیگر است.
2- بازیگر باید در هماهنگ ساختن ذهن و بدن خود بکوشد.
3- بازیگر باید موقعیت های اجتماعی را بشناسد.
اغلب هنرمندان از ابزار- یا ابزارهای - مخصوص به خود در افرینش هنری شان استفاده می کنند. آنچه که بازیگر در اختیار دارد، خود اوست. بخش مهمی از آموزش بازیگریف حرکت و بیان و تکلم است. این بدان معناست که مهم نیست بازیگر چه احساسی دارد و از چه کلماتی استفاده می کند؛ اگر ابزاری مناسب در اختیار نداشته باشد، نمی تواند ارتباط برقرار کند. بازیگران باید بدن شان را تربیت کنند. بدن و بیان بازیگران باید انعطاف پذیر و قوی باشد. هنگام اجراء، بدن باید رها و آزاد باشد، و صدا نیز رسا و خوشایند و گوش نواز باشد؛ و هر دوی اینها باید احساس نهفته در هر کلمه را منتقل کنند. در واقع بازیگر با تمرینات مداوم و مستمر قابلیت هایی را در خود شرطی می سازد.
حوزه ی دیگر پرورش غیرکلامی به وسیله ی بازیگر، ارتباط بدن و ذهن است. بدن همیشه در موقعیت اکنون یا زمان حاضر قرار دارد، در حالیکه ذهن مدام به گذشته و آینده می رود. بدن انتخابی ندارد، و باید در لحظه حاضر باشد. اگر شخصی بترسد یا خجالت بکشد، نمی تواند بلافاصله از اتاق بیرون برود، اما ذهن مدام این کار را می کند. بدن نمی تواند در یک آن در دو جا باشد، اما ذهن بسیاری از افراد به جاهای گوناگون سفر می کند. بنابراین بدن قابل اعتمادتر از ذهن است. بدن با واقعیت اطراف هماهنگ تر است و لذا وسیله ی خوبی برای برقراری ارتباط واقعی است.
ما نیز همانند کودکان، کاملا نظام یافته هستیم. هنگامی که بدن مان آسیب می بیند، گاه از ته دل گریه می کنیم تا اینکه دوباره آرام شویم. وقتی عصبانی یا غمگین می شویم، بدن و چهره ی خود را درهم می کشیم و گاه نیز سرخ می شویم. به هنگام خستگی، می خوابیم بدون اینکه نگران فردا باشیم، اما در شرایط متعارف از بروز عکس العمل آنی پرهیز می کنیم؛ و به همین علت است که کودکان صادق ترند و با صدای بلند گریه می کنند. بنابراین هر چه بخواهیم ذهن و بدن را از هم جدا کنیمف این دو بر یکدیگر تأثیر می گذارند. هر چه بدن سالم تر و آرام تر باشد، ذهن بهتر کار می کند؛ چون ذهن مغشوش بر حرکات بدنی فرد تأثیر می گذارد.
اعتماد ما به نشانه های دیداری و شنیداری، بیشتر از کلماتی است که افراد به کار می برند. وقتی پیام ها متضاد باشند، ما بر اساس میزان یا درصدهایی که در ادامه ذکر می گردند، تصمیم می گیریم که به فرد اعتماد کنیم یا خیر:
اینکه ظاهر گوینده چگونه است، 55 درصد؛
چگونگی لحن، 38 درصد؛
و اینکه چه می گوید، 7 درصد.
کلمات از مغز پیچیده و خودآگاه ما بیرون می آیند؛ اما عکس العمل بیانی و فیزیکی ما در برابر هر اتفاق، آنی و بی واسطه است و بنابراین کنترل شدنی نیست.
بدین ترتیب، اینکه چه محتوای باارزشی قرار است منتقل کنیم، اهمیت ندارد؛ بلکه مهم این است که بدن مان در تعامل و هم سو با ان محتوای درونی عمل کند. مهم نیست که چه می گوئیم؛ مهم این است که چگونه می گوئیم. بازیگر با استفاده از بدن و بیان خود می تواند دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. او می تواند تأثیر ناخودآگاه ذهن بر بدن را کشف کند و به شکل خودآگاه روی صحنه به کار برد.
سومین کاری که بداهه پرداز در قالب تمرین حالت های غیرکلامی انجام می دهد، تمرین «موقعیت های اجتماعی» گوناگون است. موقعیت های اجتماعی کیفیتی ناپایدارند که همه ی تعاملات بشر را در بر می گیرند. کلمات، رفتار، نوع پوشش، عنوان، تحصیلات و نظایر اینها همگی موقعیت اجتماعی فرد را نشان می دهند.
جامعه شناسان معتقدند که دو نوع قدرت وجود دراد: قدرت اجتماعی و قدرت فردی یا به عبارتی، جایگاه اجتماعی فرد و ویژگی های شخصیتی او. اختلاف طبقاتی همیشه بوده است و خواهد بود. آنچه فرهنگ ها را از هم متمایز می سازد، این است که موقعیت اجتماعی فرد چه ویژگی هایی را به او تحمیل می کند. نیز اینکه از افراد در نقش های گوناگون اجتماعی چه توقعاتی می رود و آنان در موقعیت های اجتماعی مختلف، چگونه رفتار می کنند و چه میزان این نقش پذیری ها پایدارند و تا چه حد متزلزل؟ جانسون معتقد است موقعیت اجتماعی ما آن چیزی نیست که هستیم، لبکه آن چیزی است که انجام می دهیم. ما با رفتارمان به هر فرد جایگاه اجتماعی خاصی می بخشیم، یا از دیگران جایگاه اجتماعی خاصی را طلب می کنیم. همین تعاملات اند که جنبه های قدرت را تعریف می کنند.
رفتارهای ما در موقعیت های گوناگون به شکل پیام، موقعیت اجتماعی والا یا نازل ما را به دیگران می رساند. بنابراین بازیگران با تحقیق در مورد نشانه های غیرکلامی رفتار انسان در موقعیت های اجتماعی گوناگون، می توانند این ویژگی را روی صحنه بازسازی کنند. آنان یاد می گیرند که چگونه رتبه اجتماعی کسی را ارتقاء بخشند یا آن را تنزل دهند.
به طور کلی افراد دارای موقعیت اجتماعی والا معمولا در جمع ها به آسانی صحبت می کنند و به همان آسانی هم می توانند گفت و گو را قطع کنند. آنان با شق و رق ایستادن، برقراری ارتباط چشم در چشم و نشان دادن پیام هایی با اعتماد به نفس، موقعیت اجتماعی شان را به نمایش می گذارند. آنان به آسانی حرکت می کنند، سرشان را بالا می گیرند و رفتاری آرام و مطوئن دارند.
افرادی که موقعیت اجتماعی نازل دارند، جمع و جورتر می نشینند و آهنگ صدای شان را پائین می آورند. مدام می گویند «اوم ...» یا «آه ه ه ...». مدام به مو و یا به صورت شان دست می کشند و سعی می کنند تماس چشمی برقرار کنندف اما فورا جای دیگری را نگاه می کنند. آنان رفتاری عصبی و همراه با نوعی عذرخواهی دارند.
رفتارها در موقعیت های اجتماعی گوناگون، متغیرند. هر فرد ممکن است در شرایطی جایگاهی والا داشته باشد و در شرایط دیگری جایگاه نازل، بازیگر بداهه پرداز باید در رفتارهای خود و دیگران دقت کند، ببیند که افراد در شرایط مختلف چه نقابی بر چهره می زنند و چه رفتاری می کنند. برخی افراد مایلند همیشه آغازگر باشند و جایگاه برتری داشته باشند؛ اما برخی نیز مایل اند پیرو باشند و پشت دیگران حرکت کنند.
بنابراین شناخت تفاوت طبقاتی و چگونگی رفتار هر یک از افراد برای بداهه پردازان بسیار مفید است، زیرا می توانند بر اساس آن درام خلق کنند. تغییر مقام اجتماعی جوهره ی درام است. در بیشتر آثار نمایشنامه نویسانی چون شکسپیر یا چخوف و ایبسن، جایگاه اجتماعی شخصیت ها متزلزل می شود و در واقع تقابل طبقات اجتماعی مردم، درام را می افریند. تغییر جایگاه اجتماعی فرد، روی صحنه بسیار دراماتیک و جذاب خواهد بود. روی صحنه هیچ چیز جذاب تر از جا به جایی موقعیت اجتماعی نیست. این جا به جائی می تواند مانند کمدی های فارِس سریع رخ دهد (مانند چارلی چاپلین) یا می تواند کل نمایش را در بر گیرد (مانند اُدیپ شهریار).
وقتی ما ابزار بیانی و فیزیکی خود را تقویت کنیم، ذهن و بدن را هماهنگ سازیم و درک خود را از تأثیر رفتارهای گوناگون افزایش دهیم، آن گاه مهارت های ارتباطی مان را نیز افزایش داده ایم.
مرجع: فصلنامه تخصصی دانشگاه هنر- نامه هنرهای نمایشی و موسیقی - بهار و تابستان 90
از بداهه پردازی تا اجراء
علی حاج ملاعلی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 80 نفر 109 بار خواندند
محمد مولوی (15 /11/ 1399)   | کرم عرب عامری (16 /11/ 1399)   | طارق خراسانی (19 /11/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا