حجم اندوه کلامم را چه کس بر دوش می گیرد؟
غبار مانده بر خط نگاهم را،
چه کس در خویش می ریزد؟
از آن شهری،
که مردانش، برای لقمه ای نان،
به پای این و آن افتند،
گریزانم.
از آن مُلکی، که شاهانش همه،
بر کوخ رعیت، کاخها سازند،
و با خون دلِ غمبار محرومان،
شراب عیش می نوشند،
پریشانم.
از آن دست برون از آستین،
به پیش هر کس و ناکس،
که خالی مانده است از بخشش رِندان،
از آن آه جگرافروز،
که هر دَم از گلویی تنگ،
کند غم را روانه،
به دشت خلوت تارم،
دل افگار و سرافکنده،
به دامان فراخ آرزوهایم،
شتابانم.
حجم اندوه کلامم را چه کس بر دوش می گیرد؟
غبار مانده بر خط نگاهم را،
چه کس در خویش می ریزد؟
بسی خشکیده اشک دردمندی،
که از جور زمانه،
فرو دارد سر در جَََیب گریبان،
بسی ناگفته صحبتها،
که وامانده در گلوی خشک تب داری،
و هرگز،
هیچ کس نشنیده آنها را.
ولی خوش باش،
چون عالم،
به سان هر گل بشکفته در صحرا،
به هنگام غروبی تلخ در یک روز طوفانی،
رسد بر خط پایانش.
و این غم خانه تاریک،
سرانجامش بُُود روزی،
طلوع فجر رخشانی.
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 3
رضا زمانیان قوژدی 16 امرداد 1399 20:12
درودها جناب هایل مقدم عزیز
نیمایی زیبایی سرودید
با مضمونی اخلاقی اجتماعی
یک نکته را جسارتا عرض می کنم؛
جیب و گریبان یکی هستند.یکیش کافی است.
بماتید
عید غدیر مبارک
کاویان هایل مقدم 16 امرداد 1399 21:41
سپاس از لطف و توجه و دقت شما دوست گرانقدر، بله تذکر درستی است. ارجح حذف جیب است برای حفظ ریتم
کاویان هایل مقدم 21 امرداد 1399 00:51
ممنون از همراهی و دقت نظرتان
کاویان هایل مقدم 21 امرداد 1399 00:53