قهر می کنی ،
آب می شوم،
روی بَر کِشی،
خراب می شوم،
پیشانیت چین دارد و
من اینچنین،
بی خواب می شوم،
عادت ندارد گوش من،
تا بشنود از تو گِله،
چشمم ندیده تا کنون،
از تو غرور و فاصله،
یاد آر که دست نرم تو،
باران مهر بود بر سرم،
این سر به آغوشت غنود،
هم نبض تو شد پیکرم،
عطر نفس هایت در این،
دنیای سرد و دون و پست
در جای جای من دمید،
بغض گلویم را شکست،
بغضی که از این سرنوشت،
پیچید و با خاکم سرشت،
اکنون درون چشم توست،
اینگونه پایانم نوشت.....
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 31 امرداد 1401 09:54
سلام ودرود
کاویان هایل مقدم 29 شهریور 1401 09:47
عزتتان مزید
زهرا آهن 31 امرداد 1401 19:07
کاویان هایل مقدم 29 شهریور 1401 09:47
سربلند و مانا باشید بانو
سیدیحیی حسینی 01 شهریور 1401 00:41
باسلام ودرودها
شاعرفرزانه هایل مقدم
مستانه ترین نگاه ها به شعرتان
????????????????????????????????
سیدیحیی حسینی 01 شهریور 1401 00:44
باسلام ودرودها
شاعرفرزانه هایل مقدم
مستانه ترین نگاه ها به شعربکرتان
پایاومانا مانیدوبسرایید
کاویان هایل مقدم 29 شهریور 1401 09:44
ممنونم عزیز دل، خانه دلتان آباد
محمد مولوی 01 شهریور 1401 00:50
درود برشما استاد هایل مقدم
دلتنگ بودیم در پناه خدا
کاویان هایل مقدم 29 شهریور 1401 09:43
زنده باشید بزرگوار، عذر تقصیر از ناتوانی در پاسخ محبتهای دوستان
مهدی صدری دولق 03 شهریور 1401 19:40
❤️❤️
کاویان هایل مقدم 29 شهریور 1401 09:46
درود مهربانا