3 Stars

بر جاده تاریکی

ارسال شده در تاریخ : 06 اسفند 1402 | شماره ثبت : H9428441

عاقبت مه مرا در خود بلعید.
می دویدم و فریاد می زدم
اما تمام راه ها ناپدید شده بودند
پیش از آنکه قله را ترک کنم 
مه از راه رسیده بود...
هر بار پیش از رفتن
گمان می کردم که باید تو را ببینم. 
اما
حال دیگر خودم هم گم شده ام
دهانم پر از شعله های آتش است.
و چشمانم همچون دریاچه ای خشکیده
سفید و بی حالت. 
اگر باران می بارید
اینگونه در مرگ خویشتن
دست و پا نمی زدم
ایکاش کودکی بودم
که هنوز 
با رویای پروانه های آبی رنگ
زمین را زیر پایش در می نوردید. 
من گمان می کنم
که ما
کودکی را 
به شیرینی تلخ جوانی باختیم.
همه جا را مه فرا گرفته
دریا پیدا نیست
هیچ چیز پیدا نیست
هیچ چیز 

شاعر از شما تقاضای نقد دارد


به صدای شاعر گوش فرا دهید:
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 58 نفر 107 بار خواندند
امیر عاجلو (06 /12/ 1402)   | محمد مولوی (06 /12/ 1402)   | عاطفه مشرفی زاده (07 /12/ 1402)   | محمود فتحی (08 /12/ 1402)   | شهناز عیدی وندی (09 /12/ 1402)   | محمدعلی یوسفی (11 /12/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (06 /12/ 1402)  عاطفه مشرفی زاده (07 /12/ 1402)  محمدعلی یوسفی (11 /12/ 1402)  
تعداد آرا :3


نظر 4

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا