"بغض در گلو بشکست"
من از انسان نمیترسم
اگر از عقل خام و ذهن پر تشویشم منطقی بیرون نمی تابد
نمی دانم، نمی دانم،
.. ــ ولی اکنون که از فریاد و بغض در گلو بشکسته نیمه شب اول خرداد ماه،
دقیقا سیصدوشصت وپنج میگذرد
اگر بازهم بگویم: من نمیدانم نمیدانم، باید این قلم این شاعری را ببوسانم، ببوسانم،
بیندازم کناری.
چرا درد وطن را من نمیفهمم؟
کمی تعمق میکنم، دل را به دریا میزنم،
وآنچه از درون عقل خام و پر ز تشویشم بیرون میتراود را مینگارم.
*****
دقیقا یکسال گذشت از قتل فجیع دختری پاکدامن گیسو افشانده،
رومینا که مزه داس پدر را مثل گندمهای مزرعه اشان چشیده، رومینای پاکدامن
که پزشک قانونی باکره بودن اورا سفت و محکم بغل کرده گذاشته دست ان عفریت منفور پست،
که متاسفانه نامش پدر گشته،
بله او قربانی بابای بی فرهنگ، عقب افتاده ی، بد ذات، کج فهم، جاهل دینی شده از دست هم رفته.
ناگهان درین میان ضجه های کم رمق بی حال و بی جان کسی آمد بله اوهم اسیر جهل پدر گشته
******
چنان این ناله را غمگین و سرد وخاموش ومجروح به گوش آید فهمیدیم بابک هم
نفله ی جهل و تعصب های کور کج فهمی دین بشر گشته، چرا او کارگردان گشته،
خانمها ودخترها به دورش حلقه زده وسویش حمله ور گشته،
او بیخود کرده که معروف، مشهور و بزرگ گشته،
بابک اهسته میگوید:پدر آنشب اگراسیر شوخ چشمی های مادر گشته
روان سوی اتاق و بنیان مرا برافراشته،
فکر میکردی تو بنیانم براندازی، تو ای مادر:
چرازحمت کشیده نه ماه مرا هرجا کشاندی
چطور چند ساعتی درد جهانسوز جانکاه را تحمل کردی؟
چرا من بابک خرم دین شدم وقاتل دینت شدم؟
آخ آخ یادم رفت پدر ریحان کجاست؟
ریحانه ان خواهر خوبم کجاست؟
پدر آیا درست است دختری در سن هشت سالگی همبستر دیو نری گردد
که نام ""بابای خوبم"" را یدک دارد.
و تو مادر چرا دختر که تنها پناهش مادرش باشدو بگوید زجر دیرینش را،
وتو جای دادو فریاد وفغان، گفتی:ساکت شو،به هیچکس هم نمیگویی بغض حس نا بابت را.
******
دراین دنیا که میگویند بی دروپیکر هست،تجاوز، جرم سنگینی است.
تجاوز به خرمالوی گس و بسی نارس که مال باغ خودمان است،
خودم کاشتم،خودم ساختم، مادر هم وسط آید و میگوید:نگه داشتم دراین شکم،
شیرش دادم از پستان دیوسارم،خودم دیدم بزرگتر شد.
گلی را کاشته بودیم در حیاطی،خودم بودم نگهبان و باغبان حیاطش،هرس کردم ابی دادم و شد گلی زیبا،
بدم دست چه کس تا پرپرش کند و لذتش را هم.
پس این رنج من کجا میره؟نه نه. نه نمیگذارم،
آخه ضرب المثلی را زدم بر سردر سالن بدین مضمون:
""چراغی که بر خانه رواست بر مسجد حرام است""
چراغ اینجا،خانه و مسجد هم همینجاست،چرا بخشم بدست دیگری؟
******
ریحانه در زیر اندام گراز مانندشخصی که از نام بردنش شرم دارم، میگوید:
پدر در همه دنیا اینجوری خودشان گل میچینند"
و او که گرازی حیوان صفت تشبیه انسان به آرامی میگوید:""بله،ای گل زردم،
بله گل زرد و سفیدو ارغوانی،بخواب لا لا که دیگر ناتوانی لالا.......""
و ریحانه دچار ام اس هست و بس ویرانه در ان موقع..
بابک قدمی واریانی"ققنوس"
نیمه اول خرداد یکهزار و چهارصد شمسی
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
محمد قدیمی
-
مهری کندری
-
hossein fathi
-
مجید شرفزاد
-
بهروز قاسمی_رها
-
عبدالنبی ژاله
-
ن د
-
انوش بیات
نظر 8
امیر عاجلو 25 خرداد 1400 20:20
درود بر شما
بابک قدمی واریانی 26 خرداد 1400 15:55
ممنونم از لطفتان. چناب عاجلو
کاویان هایل مقدم 26 خرداد 1400 09:17
بابک خان سلام
شرح حالی مفصل بود از کوله بار نکبت جهل و تعصب که گوئی دست از ما بر نمی دارد
هرچند آخرین نفر همیشه معلول یک و یا شاید بسیار علل باشد.
اتفاقا از نگاهی دیگر او خود قربانی تلقی می شود
آن هم در کشوری که سابقه احترام به زنان و بانوانش چندین هزار سال بود وقتی که هنوز در ینگه دنیا رای زنان بی معنی بود.
وای بر ما که تصور کردیم عشق را باید کشت
عشق را از خانه دور انداختن
شرمندگی است،
درماندگی است،
.....
بابک قدمی واریانی 27 خرداد 1400 23:00
استاد سلام.خیلی سعی کردم کوتاه تر از این دربیاد ولی نمیشد و نشد .
ببخشید طولانی شد ولی گذشتن از این مسائل کار بسیار بدتر از مجرم بودن است.
به هرحال انشالله به دلتان چسبیده باشه ومقبول افتد
محمد خوش بین 26 خرداد 1400 13:05
سلام و درودها استاد جهل ستیز
بسیار عالی توصیف کردید
کاظم قادری 26 خرداد 1400 13:51
سلام ودرودها و بسیار زیبا بود مرحبا بر شما باد
جواد امیرحسینی 28 خرداد 1400 01:29
سلام و درود جناب قدمی . بسیار بسیار قابل تامل این دیوانگیهای بدیمن را که گریبانگیر جامعه امروز ما شده به تصویر کشیدید.
شبنم رحمانی 29 خرداد 1400 20:59
درود بر شما .بسیار زیبا و پرمفهوم
